چکیده:
معنا همچون فرم در شکلگیری متن شعر و ادبیت آن نقش بسزا دارد؛ با این تفاوت که در شعر مدرن نقش معنا و ابداع در آن، از اهمیت بیشتری برخوردار است و ابداع معنایی شاعر نیز زمینة گستردهتری دارد. نگارنده در مقالة پیش رو به دنبال تحلیل نقش معنا در تمایز متن شعر از متون غیر ادبی است و در این زمینه سعی داشته است به صورت مقایسهای معنای وصفی (اغراض شعری) و تولید معنا (معناسازی شاعر) را تحلیل کند. مقالة حاضر بر مبنای این فرضیة کلی که عدم تولید معنا از سوی شاعر به سادگی فرم و کاهش فاصلة شعر از نثر منجر میشود، به نتایجی رسیده است؛ از جمله این که متون توصیفی قدیم و متون گزارشوار (روایی) جدید از پیچیدگی به دور هستند و دستخوش وضوح در فرم شدهاند. میزان تمایز زبانی این گونه آثار از زبان معیار کاسته شده است و به جهت آن، شاعر ابداع خود را بیشتر متوجه فرم میکند، اما متون رئالیستی مدرن که از روشهای مختلف زبانی بهره میگیرند و همچنین متون درونگرا، از زمینة معناسازی بیشتری برخوردارند و ابداع شاعر علاوه بر فرم، در معنا نیز زمینههای گستردهای به خود میگیرد.
Meaning has a significant role in content formation and literariness of a poem، just as Form does. However، meaning and innovation get greater importance and broader field in modern poetry. Present paper is to analyze the role of meaning in putting distinction between the content of poetic text and other non-literary works. In this regard، a comparative analysis has been conducted on descriptive meaning (poetic themes) and meaning production (by the poet). Considering the general assumption that lack of meaning production by the poet may lead to simplicity in form and lessens the boundary between poetry and prose، the results obtained are as follows: the old descriptive texts and the contemporary narratives have no complexity and are clear in form. The lingual distinction in such works is less than standard language; therefore the poet pays more attention to form innovation. But، the modern realistic texts and the introspective texts benefit more potential of meaning production and the poet innovation finds broader possibilities in meaning، in addition to form.
خلاصه ماشینی:
محـدود شدن زمینۀ معناسازی شاعر به صورت نسبی و به ویژه در شعر قدیم ، فرم های ساده را در پی خواهد داشت و فاصلۀ زبان ادبی را از زبان معیار کم تر میکند، در حالی کـه در شـعر عربی مدرن و به ویژه در اشعار درون گرا، زمینۀ ابـداع معنـایی شـاعر همـوار اسـت و وی میتواند بخش گسترده ای از ادبیت متن را در معنا ایجاد کند.
جدای از آن ، نظریـۀ مـا دربارة اشعار عربی است و این پژوهش سعی دارد رویکردی کلـی بـه معنـا را در شـعر عربـی تبیین کند و به دنبال پیـاده کـردن روش نقـدی خـاص دربـارة مـتن خـاص یـا جسـتجوی مؤلفه ای خاص در شعر عربی دوره ای مشخص یا شاعری مشخص نیسـت ؛ لـذا از ایـن جهـت شاید بتوان گفت پژوهش حاضر از نوع بنیادی و نظریه پردازی است و در این راه ضمن تأکیـد بر پیوند جهان بینی شاعر و متن با رویکردی گفتمانی پیش میرود و از رویکردهای متنـی یـا متن محور، همچون نقد فرمالیستی و ساختارگرا به دور است .
در نگاهی نسبی ما بر این بـاوریم کـه شـعر قدیم جزئینگر است و این مطلب باعث شده است که فرم در حد واحد کـوچکی بـه نـام بیت و معنا، به عنوان روی دیگر سکه در اغراض شـعری محـدود شـود؛ مطلبـی کـه در اشعار جاهلی که بیشتر توصیفی هستند، کاملا مشهود است ؛ به گونه ای که این اشعار در بیشتر موارد، تنها زندگی سادة آن دوران را توصیف کرده انـد و در ایـن راه ، تنهـا فـرم و استفاده از تصاویری چون تشبیه بر ادبیت آن ها افزوده اسـت ؛ لـذا اشـعار دورة جـاهلی و به ویژه معلقات دهگانه ، بیشتر پدیده های اطراف را توصیف کرده اند و کمتر بیتی میتوان یافت که چنین حالتی نداشته باشد.