چکیده:
کارکرد اصلی و هنری ادبیات, آشنازدایی است که در زبان ادبی، جلوۀ ویژهای دارد و پدیدهای را برخلاف عادت به نمایش میگذارد. ناسازوارگی یا متناقضنما، یکی از شگردهای آشنازدایی است. متناقضنما به دو نوع دستوری (نحوی) ـ به شکل مضاف و مضافالیه, موصوف و صفت, مسند و مسندالیه, جمله ـ و معنایی ـ به شکل حسآمیزی, شطحیات, خلافآمد گفتمان و رویداد ـ انجام میشود. ابن فارض، عارف صوفیمسلک، علاوه بر استعداد شاعری, دارای ادراکات عرفانی و صوفیانه بود؛ او شگرد ناسازوارگی را با همۀ قابلیتهای تعبیری خود، شیوهای نزدیکتر و بهتر برای تجربههای صوفیانهاش یافت. در پژوهش حاضر، نویسندگان ضمن تعریف متناقضنما و ارزش ادبی و بلاغیاش، انواع متناقضنما را همراه با تحلیل آن در دیوان ابن فارض بیان کردهاند.
Defamiliarization، the artistic technique of presenting to audiences common things in an unfamiliar or strange way in order to enhance perception of the familiar، is the main function of artistic literature. Paradox is one of its techniques. Paradox is used either syntactically or semantically. Ibn al-Farid was a mystic Sufi poet gifted by mystical perceptions in addition to his poetic talents. Although he enjoyed a high quality interpretation capability، he found paradoxical techniques the best and the closest mystical experiences. Defining paradoxical techniques and showing their literary and rhetoric values، the authors in present study، try to introduce paradoxicals analytically in Ibn al-Farid's Ode (the Great Ta'iyyah).
خلاصه ماشینی:
تحلیل صنعت متناقض نما در تائیۀ کبرای ابن فارض 1 سکینه صارمی گروی دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی دانشگاه فردوسی مشهد مرضیه آباد دانشیار زبان و ادبیات عربی دانشگاه فردوسی مشهد (از ص ١١٧ تا ١٣١) تاریخ دریافت : ٩٣/١٢/١٠، تاریخ پذیرش : ٩٤/١٢/١٩ چکیده کارکرد اصلی و هنری ادبیات , آشنازدایی است که در زبان ادبی، جلؤە ویژه ای دارد و پدیده ای را برخلاف عادت به نمایش میگذارد.
تناقض در پارادوکس چنان است کـه یکی از طرفین ، امری را اثبات می کند و آن دیگری آن را نفی میکند، مانند هست و نیست ؛ اما در پس این تناقضات ظاهری، حقیقتی پنهان اسـت کـه سـبب سـازگاری طرفین ناسازگار شده و با تحلیل آن و کشف آن معنی, حقیقت تناقض هـم از میـان میرود.
ابن فارض (١٩٨٠: ٢٠٠) تناقض دیگری را بیان میکند که نشـان دهنـدٔە یـک ترکیـب فشرده است ؛ دو واژٔە «قدیم » و «جدید» را که معنای متضادی دارند، در کنار هـم بـه کـار میبرد: مظهــرا مــا کنــت أخفــی مــن قــدیم حــــدیث صــــانه منــــی طــــی یعنی: آنچه پنهان میکردم از قدیم ، جدید نشان میدهم ؛ سخنی کـه مـدت هـا در راز نگه میداشتم .
ابن فارض (١٣٧٦: ١٢٣) برای هر کدام از اعضای بدن ، ویژگی و صفتی را بیان کرده که در اصل ، آن صفت برای آن عضو نیست یا اینکه صفات و حواس را جابه جا میآورد؛ مثـل سخن گفتن گوش , گوش کردن دست ، و شاعر با این کار ذهن مخاطب را به تفکر و تأمل و نیز نوعی چندگانگی وامیدارد و برای هر عضوی، یکی از حواس پنج گانه را برمیشمرد.