چکیده:
«جمشید و خورشید» یکی از منظومههای داستانی از نوع نظیرههاست. سلمان ساوجی، از گویندگان قرن هشتم، این داستان را در سال 736 هحری قمری و در 2988 بیت به رشتة نظم در آورده است و به سلطان اویس ایلکانی تقدیم کرده است. این داستان اگرچه داستانی عاشقانه است و شباهتهای زیادی هم با داستانهای منظوم عاشقانة پیش از سلمان دارد، اما شیوة پرداختن شاعر به آن به گونهای است که میتوان چنین استنباط کرد که سلمان در این منظومه به دنبال آن است تا با درآمیختن عناصری از تصوف با داستان عاشقانة خود، آن را از شکل یک اثر تقلیدی صرف بیرون آورد و آب و رنگی از نوآوری بدان ببخشد. از این رو، مثلا مهراب که از شخصیتهای تأثیرگذار در داستان است، بیش از آنکه یک ندیم برای جمشید باشد، چنانکه در داستانهای عاشقانه میبینیم، تا حد زیادی خواننده را به یاد پیر طریقت در رهنمونی سالک برای رسیدن به معرفت میاندازد. شخصیت جمشید و رفتارهای وی نیز در این منظومه غالبا حاکی از آن است که سرایندة داستان در پی آن بوده تا او را در جایگاه سالکی قرار دهد که به دنبال رسیدن به خورشید است؛ خورشیدی که از آن میتوان به «خورشید معرفت» تعبیر کرد. سرانجام هم در پی مجاهدتهای پیاپی و گذشتن از موانع متعدد که یادآور هفت وادی سیر و سلوک است، به مقصود غایی خویش از این سفر پرفراز و نشیب عشق دست مییابد. در این نوشتار بر آنیم تا شواهد گوناگونی را که بیانگر تأثیرپذیری شاعر از برخی اندیشههای صوفیه است، مورد بررسی قرار دهیم.
خلاصه ماشینی:
"چگونگی رهایی جمشید از جزیره به کمک «نـازپرورد» (فرسـتادة دختـر پادشـاه جنیـان )، رسیدن به ساحل روم و دیگربار مهراب را یافتن و به تدبیر او معشوق را برای نخستین بار دیدن و در برابر معشوق از خود بیخـود گشـتن ، اگرچـه کمـابیش شـباهت هـایی بـا بعضـی حـوادث داستان های منظوم عاشقانه پیش از سلمان دارد، اما نباید از نظر دور داشت که وقتـی سـرایندة منظومۀ جمشید و خورشید از آن سخن میگوید، آن را با توجه به فرهنگ عامـه از یـک سـو و اندیشۀ دینی و صوفیانه از سوی دیگر میپـرورد و بـازگو مـیکنـد، چنـان کـه اگـر پـیش تـر در شاهنامه ، زال با سوزاندن پر سیمرغ در مواقع دشوار از او یاری میخواسـت ، در اینجـا جمشـید برای رهایی از جزیره ای که در آن گرفتار آمده ، مویی را که دختر پادشاه جنیان به او داده بـود، میسوزاند و از کمک وی برخوردار میشود.
سفر جمشید به راهنمایی مهراب به سوی روم و روبه روشدن بـا عقبـه هـای دشوار و گذشتن از آنها و مسائلی از این دست ، اگرچه کمابیش در داستان های غنایی دیگر هـم به چشم میخورد، اما در سخن سلمان طرح آن به گونه ای است که تا حد زیادی احوال سـالکان طریق را در پیمودن مسیر سیر و سلوک تداعی میکند."