چکیده:
فرشته های خیاط رمانی است که تلاش میکند کودکیهای یک شهید را به تصویر بکشد. رمان سه محور اصلی دارد: نخست تاثیرگذاری عمه کودک، دوم ترسهای کودک و سوم آرزوی او. مفاهیم برجسته فرهنگ خانواده، شکل گیری شخصیت کودک، به میان آوردن باورهای بومی و فهمیدن برخی مسائل مربوط به دنیای بزرگترها مفاهیمی است که در رمان به آن پرداخته میشود. کودکیهای شهید هاشمینژاد به کمک حرفهای یواشکی یا همان آرزوهای پنهانی راوی و تصویر قمریهایی که قرار است در برآورده کردن آرزوها به راوی کمک کنند، در کنار عمه ای که چشم های دلش خیلی بهتر از اطرافیانش میبیند، به داستانی شکل داده که نویسندهاش تلاش دارد برشی از زندگی یک شهید را به نمایش بکشد.
خلاصه ماشینی:
"فرشته های خیاط درواقع شخصیت علیرضا را محور و کانون توجه خود قرار داده است و به کمک خانواده و فرهنگ و شخصیت تأثیرگذار عمه جواهر و افکاری که ذهن شخصیت اصلی را مشغول کرده است ، ازجمله آرزوها و ترسهایش ، به شخصیت پردازی داستان دست زده است .
همچنین دو مفهوم برجسته در داستان عبارتاند از اینکه خواننده را با علیرضا میخواهد آدم بشود؛ و دیگر اینکه متوجه میشود عمه جواهر با چشم دلش فرهنگ خانواده میبیند.
او سه آرزوی و شکل گیری بزرگ دارد: اول اینکه مثل عزت چهل مرد نشود؛ دیگر اینکه چشم های عمه جواهرش شخصیت علیرضا روشن شود؛ و آرزوی آخرش هم این است که در آینده بیسیم ساز بشود.
باورهای بومی در فرشته های خیاط نگاهی به آدابورسوم و باورهایی شده که به تصویر کشیدن آن در داستان به غنای آن افزوده است ؛ آنجا که صحبت از چشم زخم و تخم مرغشکستن میشود یا مراسم مشکل گشا و قصۀ پیرمرد خارکن گفته میشود، داستان حال و هوای خاصی به خود میگیرد.
با دو مفهوم آشنا میشود یکی اینکه برای اینکه آرزوهایش برآورده شود باید آدم باشد و برای آدم شدن باید کارهای خوب انجام دهد و دیگری اینکه عمه جواهر میبیند منتها با چشم های دلش .
تلاش علیرضا برای آدم شدن و انجام کارهای خوب و فهم این مطلب که چشم های عمه جواهر میبیند، ولی یک جور دیگر از مفاهیم برجستۀ فرشته های خیاط است .
این دو مفهوم علیرضا را در پایان تبدیل به کودکی پرنشاط میکند که دیگر ترس و اندوهی بسه---ا----ل------د----و----م----،----ش----ما-ر-----٤--ا٩ره٥١٣ ندارد؛ نه ترسی بابت چهل مرد شدن دارد و نه اندوه چشم های عمه جواهرش را میخورد."