چکیده:
ابوزید با نگرشی هرمنوتیک، با استفاده از دو اصل تمایز دین با معرفت دینی و تاریخی نگری به بررسی سنت پرداخت. او تعریف اصطلاحی سنت و حجیت بخشی گسترده به آن را، معرفت دینی و مسالهای ساخته دانشمندان، در دورهای متأخر از پیامبر(ص) دانست بنابراین دلیلی بر پذیرش آن ندید و آن را به نقد کشید. ابوزید با تکیه بر تاریخی نگری، پیامبر(ص) را بشری محدود به شرایط زمان و مکان، دانست و سنت نبوی را مسالهای تاریخی، که نباید از آن تبعیت کرد. از دید او سنت پیامبر غیر وحیانی و همراه با خطاهای بشری بود و حتی در عصر نبوی نیز از آن تبعیت نمیشد و به همین دلیل تدوین و جمع آوری نگردید. دیدگاه ابوزید درباره سنت، به دلیل استفاده از مبانی ناکارآمد در این موضوع و استفاده سلیقهای و غیر علمی از آنها، همچنین بیتوجهی به شواهدی که ناقض دیدگاهش بود، با اشکالات جدی رو به روست؛ به همین دلیل نمیتوان دیدگاه ابوزید درباره سنت و حجیت آن را پذیرفت.
خلاصه ماشینی:
ک : ابوزیـد، ١٣٨٣ص ٨٨ و ٢٦٤- (267 ابوزید از این مبنا برای رد اصطلاح سـنت در میـان عامـه کـه بـر قـول ، فعـل ، تقریـر و وصـف و سـیره پیـامبر(ص ) و صـحابه اطـلاق مـی شـد (رک ابـن تیمیـه ،١٤٠٩، ص ٥ــ٩؛ سباعی ، ١٤٢١، ص ٦٥؛ سیوطی ، ١٤٠٩، ج١، ص ٢٣؛ انصاری ، ١٤٢٠، ص٤١) استفاده کـرد او این تعریف از سـنت را معرفتـی دینـی دانسـت زیـرا در عصـر پیـامبر(ص ) شـناخته شـده نبود(ابوزید، ٢٠٠٧، صص ٣٦ و ٥٣) و توسط شافعی ایجاد شد(همان ، ص ٦٩) ابوزید سنت را به معنای لغوی آن سیره و روش (ابـن منظـور، ١٤٠٥، ج١٣، ص ٢٢٥) دانست که بر عرف ساری و جاری در مدینه و در میان مسلمانان صدر اسلام اطلاق می شد؛ بنابراین در تعریف ابوزید، سنت مفهوم عامی شد که هم دربردارنده آداب و رسـوم عرفـی مردم بود و هم سنت وحیانی را شامل می شد هرچند او بین سنت وحیانی و عادات و رسـوم تقلیدی تفاوت آشکاری قائل نبود و معتقد بود به سختی می توان آنها را از هم جـدا کـرد و موارد وحیانی آن را تشخیص داد.