چکیده:
گادامر پیشداوریها را شرط امکان فهم میداند؛ اما دخالت پیشداوریها در فهم، به معنای ذهنی و دلخواهانه شدن فهم و دیالوگی نبودن آن نیست که یک رابطة یکسویه، به مثابة تحمیل ذهنیت و معنای خودمان بر دیگری باشد تا دیگریبودن او و انسانیتش را نادیده بگیریم. گادامر با تمسک به مفهوم بازی و تمایز میان game و play، حرکت رفتوبرگشتی فهم و ساختار دیالوگی آن را آشکار میکند. از این رو، رابطة میان من و دیگری مانند رابطة میان سوژه و ابژة دکارتی یک رابطة سلطهجویانه و غیراخلاقی نیست. هیچیک از طرفین گفتوگو بر دیگری سلطه نمییابد و امتزاج افقها، به معنای سلطة افقی بر افق دیگر نیست؛ بلکه هر دو آزادانه تسلیم و درگیر یکدیگر میشوند و خودشان را درگیر حقیقت موضوع مورد بحث میکنند. از نگاه گادامر، این درگیری اصیل در فرایند بازی فهم به معنای گشودگی به دیگری است که تنها در ساختار دیالکتیکی دیالوگ، ممکن است و به مثابة شرط اخلاقی آن است؛ زیرا ما در فرایند پرسش و پاسخ، با اذعان به نادانی خویش به حقیقت موضوع با پرسیدن آغاز میکنیم و پیشداوریهای خودمان را با گوشسپردن به گفتههای دیگری، مورد ارزیابی و اصلاح قرارمیدهیم و با فروتنی و بردباری با دیگری مواجه میشویم که همگی مظهر فرایندی اخلاقی هستند. گشودگی به مثابة شرط اخلاقی دیالوگ و لوازم آن مورد بررسی این مقاله است.
خلاصه ماشینی:
"اما تسلیم دیگریبودن به معنای تأیید صرف دیگری نیست؛ همچنین گشودگی نیز بدین معنا نیست که ما لوحی سفید هستیم و همه چیز را میپذیریم؛ بلکه یک رابطة دوسویه و دیالکیتیکی میان طرفین گفتوگو وجود دارد که گادامر آن را با حرکت رفتوبرگشتی بازی نشان میدهد و آن را روح دیالوگ میداند که بازیکنان خودشان را به آن میسپارند تا آنها را هدایت کند.
(Vilhauer, 2010: 53-55) پس ما با پیشداوریهای خودمان به سوی دیگری میرویم؛ اما این پیشفرضهای فراافکندهشدة ما از طریق و در تجربة معنای دیگر که «دیگری» پیش روی ما قرار میدهد، مورد انکار قرار میگیرد و «دیگری» با آنها مخالفت میکند و بدین طریق ما را از این پیشفرضهای خودمان آگاه میکند؛ زیرا امکان آزمودن و تغییردادن آنها را برای ما فراهم میکند تا بتوانیم از طریق بازی درگیرشده با معنای جدید، فهم خویش را از موضوع اصلاح کنیم (Ibid: 64)؛ زیرا ما به مثابة مشاهدهگر نیستیم که از آن فاصله داشته باشیم؛ بلکه خودمان را به مثابة یک طرف بازی وارد بازی میکنیم و خودمان را آزادانه تسلیم متن یا اثر هنری میکنیم تا چیزی جدید یاد بگیریم که این همان ویژگی بازی بشری است.
گادامر این درگیری اصیل را با مفهوم بازی و تلقی فهم به مثابة بازی آشکار میکند و درست همانطور که جدی گرفتن بازی توسط بازیکنان و تسیلم بودن آنها به قواعد آن ضروری است، سوژه نیز باید خود را تسلیم دیگری کند و او را جدی بگیرد؛ اما تنها در صورتی میتواند خود را با آن درگیر کند که دیگری را، نه به مثابة ابژة دکارتی، بلکه «تو»یی بداند که چیزی برای گفتن و یاددادن به «من» دارد؛ یک رابطة دیالوگی و دوسویه میان «من» و «تو» که هیچیک از طرفین ذهنیت خویش را بر دیگری تحمیل نمیکند."