چکیده:
مساله خودآگاهی یکی از مهمترین مسائلی است که فلاسفه در طول تاریخ با رویکردهای مختلفی به آن پرداختهاند. ابنسینا از جمله اولین فیلسوفانی است که با رویکردی فلسفی و نه صرفا اخلاقی- دینی این بحث را مطرح میکند. او در انسان معلق در فضا، موقعیتی شهودی را فراروی ما قرار میدهد. بسیاری از ابنسیناپژوهان با مقایسه انسان معلق در فضای ابنسینا و کوجیتوی دکارت سعی کردهاند تا بین این دو، نوعی قرابت نشان دهند و حتی برخی با تتبع در پیشینه تاریخی کوجیتوی دکارت، بر تاثیر غیرمستقیم انسان معلق در فضای ابنسینا بر کوجیتوی دکارت تاکید دارند. ما در این مقاله نشان میدهیم که انسان معلق در فضای ابنسینا ارتباطی وثیق با مهمترین مبنای هستیشناختی فلسفه وی، یعنی تمایز متافیزیکی وجود و ماهیت دارد و از این منظر ابنسینا توانسته است ساحتی از «خود» را فراروی ما قرار دهد که تا پیش از وی به آن توجهی نشده بود؛ ساحتی که ابنسینا از آن به انیت یاد میکند و آن را در مقابل ماهیت قرار میدهد و ما آن را ساحت وجودی مینامیم. از آنجا که در فلسفه دکارت ما با چنین تمایزی بین ساحت وجود و ماهیت در ذات خودآگاه مواجه نمیشویم؛ لذا میتوان گفت ابنسینا در تحلیل خودآگاهی از دکارت فراتر رفته است.
خلاصه ماشینی:
ابنسینا در مباحثات در تبیین بیشتر این نظریه خود چنین میگوید: «برخلاف حیوانات، انسان به خود به عنوان موجودی واحد آگاه است و در عین حال به خود به عنوان فاعل این آگاهی و موضوع این آگاهی نیز واقف است در حالیکه حیوانات صرفاً نوعی آگاهی مبهم دارند که در آن تمایز بین فاعل و متعلق آگاهی و سپس آگاهی به فاعل این آگاهی وجود ندارد (ابنسینا،1371: 176؛ همان: 225).
و ویسنوفسکی نیز به عنوان یکی دیگر از ابنسیناپژوهان معاصر در فصلی از کتاب خود تحت عنوان متافیزیک ابنسینا بر این نکته تأکید میکند که تمایز واقعی یا متافیزیکی بین وجود و ماهیت در حقیقت سنگ بنای متافیزیک سینوی است، هرچند که وی تلاش میکند تا ریشههای این تمایز را در اندیشه مفسرین نوافلاطونی آثار ارسطو جستجو کند (Wisnovsky, 2003: 161-173) .
پس از بیان این مقدمات با بازگشت به بحث خودآگاهی متوجه میشویم که ابنسینا با توجه به مبانی متافیزیکی، ضمن تمایز دو جنبه وجودی و ماهوی در ذات مدرک به این حقیقت اشاره میکند که در عمیقترین لایه خودآگاهی، آنچه که متعلق ادراک بی واسطه واقع میشود، وجود خاص شیء یا همان انیت آن است.
زیرا بنا بر آنچه گفته شد بحث خودآگاهی و آنچه ابنسینا در انسان معلق در فضا فراروی ما قرار میدهد، در ارتباط تنگاتنگ با مبانی متافیزیکی وی قرار دارد و از این منظر وی در بحث خودآگاهی ما را به ساحتی از «خود» رهنمون میشود که این ساحت همان ساحت وجود یا انیت است؛ درحالیکه دکارت در بحث خودآگاهی به دلیل عدم توجه به این مبنای متافیزیکی نتوانسته است بین دو ساحت وجود و ماهیت در ذات مدرِک تمایز قائل شده و لذا نتوانسته است به ساحت وجود یا انیت نفس پا گذارد.