چکیده:
تنوع روش هاي موفق نقد عملي بسيار و استخراج الگويي يگانه براي تدريس آن، هدفي دست نيافتني است؛ اما متخصصان آموزش باوجود اختلاف نظر در ماهيت و چگونگي تدريس نقد هنر، تلاش هاي ارزنده اي براي روشمند كردن آن انجام داده اند. از الگوهاي آموزش نقد هنر نمونه هاي چنداني در كشور ما معرفي نشده اند. اين مقاله چهار نمونه از الگوهاي جهاني آموزش نقد هنر را بررسي ميكند. پرسش اصلي آن اين است كه چه الگوهاي منسجم و روشمندي براي هدايت دانشجويان وجود دارد كه بتوانند برمبناي آنها واكنش خود به اثر هنري را نظريه پردازي كنند، و منسجم تر و مستدلتر درباره آن سخن بگويند يا بنويسند. مدرس ميتواند هريك از روشهاي موجود را انتخاب كند يا روشي تلفيقي و التقاطي برگزيند. الگوهاي بررسي شده در اين مقاله در دانشگاه هاي ايالات متحد و عمدتاً متكي بر سنت تحليلي تدوين شده اند. اين تحقيق درمجموع در چارچوب فرانقد قرار مي گيرد. ماهيت آن توصيفي و روش گردآوري اطلاعات آن، كتابخانه اي است. الگوي ادموند بوركه فلدمن كه رايج ترين الگوي آموزش نقد هنر است، شامل چهار مرحله توصيف، تحليل فرمي، تفسير و ارزيابي است. الگوي تام اندرسن هفت مرحله مستقل اما درهم تنيده دارد: واكنش، بازنمايي، تحليل فرمي، شخصيتبخشي فرمي، تفسير شخصي، بررسي بافتاري، و سنتز. رابرت دي. كلمنتس درتلاش براي اطلاق روش علمي به نقد هنر، سه مرحله روش استقرايي را مشاهده وقايع مهم، طرح فرضيه و آزمايش صحت فرضيه دربرابر شواهد جديد مي داند. مراحل الگوي نوئل كارول هم توصيف، دسته بندي، بررسي بافتاري، تبيين، تحليل، تفسير و ارزيابي اند. هرچند تجربه نقد هنر را نمي توان به فرمول كاهش داد اما با روش شناسي منسجم و نظام مند ميتوان بستر و بنياد انديشگي شكل گيري جرقه تخيل و ارتقاي مهارت هاي انديشه انتقادي را فراهم كرد.