چکیده:
هدف: این مقاله در پی ارائة رویکردی نوین استکه برخی کاستیهای کتب درسی معارف اسلامی دانشگاه را تا حدی برطرف کند. روش: در گردآوری اطلاعات، تکیة این مقاله به روشکتابخانهای است و دستاورد خود را با پژوهشهای میدانی(کمی و کیفی) نیز تکمیل کرده است. برای تحلیل و نتیجهگیری نیز از تحلیلهای دینی، فلسفی و روانشناختی بهره بردهایم. یافتهها: در مرحلة نخست، برخی چالشها و کاستیهای موجود درکتب درسی معارف، شناسایی شده است. در مرحلة بعد، این نوشتار به ریشهیابی و راهیابی پرداخته و برای رفع این چالشها، رویکرد جدیدی به نام «رویکرد نگرشساز» را پیشنهاد میدهد. نتیجهگیری: در حقیقت، در این مقاله دو موضع از هم تفکیک شدهاند؛ یکی، رویکرد دانشافزای صرف و دیگری، رویکرد نگرشساز؛ آنگاه ریشه و خاستگاه بسیاری از ضعفها در اتخاذ همین موضع نخست تشخیصداده شده و راه برونرفت نیز در اتخاذ رویکرد دوم معرفی شده است.
Objectives: This article intends to provide a new approach which can، in part، eliminate some of the shortcomings of the Islamic education-books.
Method: In the gathering of information، this article has given special emphasis to the library approach .The article has completed its achivements through conducting a series of field searches both quantitatively and qualitatively. In this article، religious and phsychological analyses have been taken advantage to achieve some kind of analysis and deduction.
Results: In the first place، some of the challenges and shortcomings of the Islamic education-books have been detected.In the second place، this article has tried to detect the origin of these shortcomings and to provide some solutions to them. This article has proposed a new approach called "constructive approach" in order to eliminate these challenges. In fact، two approaches have been divided in this article; the merely increasing knowledge approach and the con structing attitude approach.
Conclusion: Finally، the origin of the many of these shortcomings in the adoption of the first approach has been detected، and a solution has been introduced regarding the adoption of the second approach
خلاصه ماشینی:
رویکرد نگرشساز، رویکرد دانشافزا، انگیزش، قلب، ذهن الف) طرح مسئله به طور کلی در حوزة کتاب و کتابخوانی، این پرسش قابل طرح استکه چرا ما به هنگام ورود در برخیکتابها، گویی وارد یک افق جدید و یک گفتمان معنایی خاص میشویم و به تعبیر بعضی فیلسوفان معاصر، گویی «عالم»مان تغییر میکند؟ اما بعضی از آثار، فاقد این قدرت «عالمآفرینی» و «گفتمانسازی»اند و در واقع؛ با خواندن آنها، بیشتر در محدودة مفاهیم و اصطلاحات حرکت میکنیم و در نهایت به مقداری اطلاعات تازه و چه بسا مفید دست مییابیم؟ اکنون پرسش این استکه: آیا دفتر نشر معارف در دانشگاهها، برای تألیف کتب درسی، کدام یک از این دو رویکرد را برگزیده است؟ به عبارتی؛ آیا راهبرد کتابهای ما صرفا مبتنی بر آموزش «مفاهیم و دانش دینی» به «لایة ذهنی» دانشجویان بوده است و بس، یا آنکه اهداف متعالیتری نیز مطمح نظر است؟ بدیهی است اساسنامههای موجود در این نهاد و در تمام نهادهای دینی و فرهنگی نظام اسلامی، در چنین مواضعی، گزینههای جامع دوم را اتخاذ میکنند.
ک. به: ابن سینا، 1375: 390؛ ملاصدرا، 1361: 287-286؛ حسنزادة آملی، 1391: 49-44)، یکصدا میگویند: نه ریشة تمام کجرویها و تبهکاریها، جهل (به معنای ندانستن) است و نه هر دانش و آموزشی، با هر زبان و قالبی و با هر انگیزه و نیتی، منجر به نگرش و انگیزش و حرکت و درستکاری میشود؛ همچنانکه بسیاری از نصوص دینی نیز بر همین موضوعات دلالت و اصرار دارند.