چکیده:
این کتاب حاوی مطالب عرفانی است که به منزله آیینه روشنی، فضای عرفانی قرنهای نهم و دهم را به خوبی فرا روی پژوهشگران آشکار می سازد. میرجان در تبیین آرای خود از فصوص الحکم ابن عربی و گفتار و نوشته های عارفان سلسله نقشبندیه بهره برده است؛ گاه نیز خود مسائل طالبان و سالکان را رمزگشایی کرده که در این راه از توفیق نسبی نیز برخوردار بوده است. نثر میرجان در برخی قسمت های کتاب، مسجع و در اکثر موارد ساده و روان است. مسایل بنیادین این اثر عبارتند از: عوامل و موانع معرفت عرفانی، چگونگی تمسک به پیامبر(ص) در سلوک عرفانی، نقش مراقبت و تأثیر نظر پیر در سلوک مرید و... . این اثر به تمامی در حوزه فرهنگ عرفانی نقشبندیه به کمال رسیده است و از جهت تبیین اندیشه های این سلسله حایز اهمیت است. کتاب حدایق الدقایق نسخة منحصر به فردی است که ابوالحسن وحیدالدین ابن زینالدین حاجز بن اسفرغابادی نگاشتهاست. تاریخ دقیق تألیف کتاب مشخص نیست اما آنچه مسلم است، میرجان آن را در نیمه اول قرن دهم تألیف کرده است. میرجان در حدایق به شرح سخنان شیخ جلال الدین محمد، پیر و مراد خود پرداخته است. مؤلف از بزرگان سلسلة نقشبندیه بوده، به ناصرالدین عبیدالله، از خواجگان نقشبندیه نیز ارادت داشته است. از حدایق تنها یک نسخه منحصر به فرد نفیس و به خط نستعلیق در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است.این کتاب حاوی مطالب عرفانی است که به منزله آیینه روشنی، فضای عرفانی قرنهای نهم و دهم را به خوبی فراروی پژوهشگران آشکار میسازد. میرجان در تبیین آرای خود از فصوص الحکم ابن عربی و گفتار و نوشته های عارفان سلسله نقشبندیه بهره برده است؛ گاه نیز خود مسائل طالبان و سالکان را رمزگشایی کرده که در این راه از توفیق نسبی نیز برخوردار بوده است. نثر میرجان در برخی قسمت های کتاب، مسجع و در اکثر موارد ساده و روان است. مسایل بنیادین این اثر عبارتند از: عوامل و موانع معرفت عرفانی، چگونگی تمسک به پیامبر(ص) در سلوک عرفانی، نقش مراقبت و تأثیر نظر پیر در سلوک مرید و... . این اثر به تمامی در حوزه فرهنگ عرفانی نقشبندیه به کمال رسیده است و از جهت تبیین اندیشههای این سلسله حایز اهمیت است.
خلاصه ماشینی:
"یکی را مورث تفرقه و دیگری را باعث حضور: کار پاکان را قیاس از خود مگیر گرچه باشد در نوشتن شیر شیر» (میرجان،1394: 52 ب- 51 الف) وی در ادامه، بیتی از حافظ بیان میکند: اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک از آن گناه که نفعی رسد به خلق چه باک؟ (حافظ،1392 :305) و در شرح آن مینویسد:« یعنی چون به مقام جمع رسی و شراب شهود بنوشی، گاهی به مقام فرق معاودت کن و دور افتادگان را که چون خاک نشسته بر زمین مهجوریاند و صاحب مرتبة پستی و بیاعتباری؛ از جام ارشاد جرعهای از شراب شهود خود بده و از مقام قرب به پایة بعد آمدن اگر چه گناه است؛ لیکن چون از برای نفع خلق است، از این گناه باکی نباشد؛ چنانچه دروغ به مصلحت که نفع خلق در آن باشد، گناهی است که ارتکاب آن توان و مشایخ را اختلاف است در آنکه بعد از حصول دولت وصول، واصلان را غریق بحر فنا بودن بهتر است یا آنکه از بحر جمع به ساحل فرق آیند و دیگران را راه نمایند؟ بیشتر برآنند که طریق ثانی بهتر است؛ زیرا که مطلوب را نهایت نیست و چون خالصا لله از لذت جمع به مرارت فرق آیند و باب نفع بر روی دورافتادگان گشایند، حضرت منان ایشان را به این لطف و احسان خود رساند و صاحب ترقی گرداند»( میرجان، 1394: 53 الف و ب) و باز ابیات دیگری از مولانا جلال الدین بلخی ذکر میکند: داد جاروبی به دستم آن نگارآب آتش گشت، جاروبم بسوخت گفت: زین دریا برانگیزان غبارگفت: زین آتش تو جاروبی برآر (مولوی،1373 :433) میرجان در بیان ابیات یاد شده، از استعارههای: نگار، جاروب، دریا، غبار و آتش به شیوۀ تأویلی رمزگشایی کرده، سمبلها را شرح میدهد و مصداق مینهد: « نگار عبارت از مرشد کامل است و به این لفظ اشارت به محبوب وی کرده؛ چنانچه ارباب حقیقت گفتهاند تا پیر در نظر مرید محبوب نگردد، مرید از او به نیل مطلوب نرسد و دریا عبارت از دل است و به این تعبیر اشارت به سعت دل کرده؛ چنانچه به سعت وی از حدیث: «لایسعنی أرضی و لا سمائی و لیکن یسعنی قلب عبدالمؤمن التقی» فهم میشود، غبار دریای دل که آب معرفت را تیره میگرداند و صفای وحدت را می برد، خواطر متفرقه و تعلقات کونیه است که جاروب ذکر به مرور رفع آن غبار کند و چون چندگاه سالک مخلص بر ذکر لسانی یا قلبی ممارست کند، رطوبت تعلقات برود و آتش محبت قوی شود و چندان اشتغال به مذکور وجود گیرد و عنایات مذکور او را دریابد که زبان از ذکر آرام گیرد و صحیفة دل نیز از آنکه محل نقش ذکر آید، ابا کند."