چکیده:
مغولان در عین حال که مردمانی بدوی بوده واز ادیان و آیینهای جهانشمول روزگار خود بهرهمند و برخوردار نبودند، افرادی به تمامی بیدین و بی توجه به دیانت و اثر بخشی آن در عرصههای اجتماعی و سیاسی هم نبودند. شمنیزم، مجموعه آداب و عقایدی بود که جهان بینی و ایدئولوژی مغولان ملهم و متاثر از باور فلسفی و باورمندیهای قومی و غیبی مبهم آن بود. رویارویی و مواجهه مغولان با انبوه سرزمینهای نو گشوده و آراء و افکار و عقاید متفاوت مردمان آن، بعلاوه ضرورت نوعی سیاست ورزی و استراتژی در چگونگی تعامل و تقابل اجتماعی با آن مردمان، بویژه در امر دین و باورهای مذهبی آنها که در نبود نهادهای اجتماعی امروزین بخش بزرگی از ساختار و سازمان زندگی اجتماعی و فردی آدمها را تحتالشعاع خود قرار داده بود ایجاب می نمود تا مغولان رویکرد جدید و مشخصی در مناسبات دینی از خود ارائه کنند .
مسیحیت در این دوره ی تاریخی به پشتوانه حمایت حاکمیت سیاسی وقت و نوع تعامل دستگاه حاکم با بزرگان و بدنه ی جامعه ی مسیحی و حمایت و هدایت ساختار سیاسی و اقتصادی آن روزگار، شرایط ویژه یافته و متفاوت از تمام دوره های حیات خود در ایران گونه ی متفاوتی از حیات سیاسی و ایمانی خود را تجربه کرد . نگارندگان در این پژوهش بر آنند تا رویکرد امرای ایلخانی مغول در عهد نامسلمانی ایشان، از آغاز زمامداری هلاکوخان تا غازان خان را نسبت به مسیحیت و مسیحیان بررسی و تحولات و تاثیرات اجتماعی ناشی از این رویه و رویکرد را انتاج نمایند .
The Mongols at the same time that primitive people and religions and the doctrine of the universal benefit of time and enjoyed، who all of religion and not pay attention to religion and a part in social and political. Shamanism، a collection of manners and the opinions that the ideology and the Mongols believe inspired and affected by the philosophy and occult and obscure ethnic believes. Stand and encounter with the Mongols of the mass of land and opened the new opinions and ideas and different from the people of that، plus a kind of necessary policy and strategy in how social interaction and contrast with men، especially in religion and their religious beliefs in social institutions not separable a large part of the structure and the Organization of the social life and the individual are not overshadowed was required to the Mongols new approach and specific religious in his relations. On the other hand look at the horizon and the type of thought and understanding the Mongols of the world، the life and political life and social، Following the passage of the Tribal land in a limited and closed initial، developed and access to resources and power the possibility for them to especially in the days of his reign and rule in Iran، a new procedure to institutions of transition in the society especially religion and religious minorities. Christianity and Christians what if in all history of Iran before and after Islam than in the multiplicity of The and a part of the Iranian society to the other official religions this period-Zoroastrian and Islam-very weak less and less by The، but escapes in this historical political sovereignty support time and the type of interaction with the system of government and the body of the Christian community and guide and protect political structure and economic times that special conditions and different from all of his life in Iran as the different political life and to prove his faith experience. The research approach is to Mongol princes patriarch Non-muslem Testament in their rule from the beginning Anushirvan to Ghazan Khan to study Christianity and Christians and the changes and its effects social this procedure and the approach to the results.
خلاصه ماشینی:
باور به نوعي جنگ جهاد گونه و دين مدارانه در راستاي اهداف و اغراض الهي را که مغولان از آن به (منگوتنگريکوچوندو) تعبير ميکردند٤ چنان فراگير و مقبول خاص و عام بود که حتي مورخين مسلمان بعضا آنرا به انحاءو اشکال مختلف پذيرفته بودند" تا خاصيتي در ذات اين مغول نبودي ، باريتعالي حمله روي زمين و حکومت فرزندان آدم را به ايشان ارزاني نداشتي ٥ البته مسلم است که پيوسته دين و اعتقادات و اغراض سياسي و نظامي در تعاملي دو جانبه در خدمت هم قرار ميگيرند اما واقعيت آن است که مغولان با هر عنوان و تعبيري، به باورهاي غيبي، نيروهاي ماورايي و سازوکار ديني در امور فردي و اجتماعي مؤمن و معتقد بودند، ضمن آنکه به تصريح ياسا نسبت به ساير اديان هم به چشم حرمت مينگريستند ٦ و به زعم بعضي با شيوه اي ستودني نسبت به ديگر اديان با مدارا و اغماض برخورد ميکردند ٧.
در مجموع بايد گفت رو آوري مغولان و ايلخانان مغولي ايران به همسران مسيحي و تکريم و تحبيب آنها از يک سو حسب سياست هاي جاري و نوع رويکرد سياسي و سياست خارجي آنها بود و از ديگر سو همين زنان به واسطه نفوذي که در دربار و شخص ايلخان پيدا ميکردند بزرگداشت مسيحيت و مسيحيان را در متن جامعه سبب ميشدند و تبعات و پيامدهاي اجتماعي اين هر دو در عصر استيلاي ايخانان نامسلمان رونق کار مسيحيان و مسيحيت را در پي داشت .
زندگي فردي و اجتماعي مسيحيان در عصر ايلخانان خاصه در عهد نامسلماني ايشان به حد کفايت از پشتوانه حاکميت برخوردار شده و دوره ي بينظيري را در تمام تاريخ حيات خود در ايران تجربه کرد.