چکیده:
مطالعه ابعادی انقلاب اسلامی و چشم انداز تمدن سازانه آن ، ما را به سمت پارادایم متفـاوتی از آینـده پژوهـی انقـلاب اسـلامی رهنمـون مـیکنـد. درحـالیکـه نهادگرایـان ، مبتنـی بـر هستیشناسی اجتماعی، برپایی انقلاب اسلامی را به عنوان یک انقلاب مقطعی و نسـلی، در تغییر نهاد قدرت تعبیر میکنند و چشم انداز تمدنی آن را در پیوستاری از مدرنیته ناقص تـا مدرنیته بومی و مدرنیته اسلامی تعریف مـیکننـد، تعـالیگرایـان ، گسـترة تحـولی انقـلاب اسلامی را در سه بعد زمانی، مکانی و معنایی مبتنی بر هستیشناسی الهی انقـلاب تعریـف میکنند. از حیث ویژه داشت های معنایی و محتوایی در بعد ارتفـاعی انقـلاب اسـلامی، بـر نگرشی دوساحتی در پیوند آسمان و زمین تاکید مینمایند. از حیث دامنـه زمـانی انقـلاب اسلامی، آن را برآمده از مسیر تکاملی جریان حـق و منطبـق بـر آن تـا برپـایی امـر ظهـور تعریف می کنند و از حیث کرانه مندی و وسعت مکانی، گستره آن را فراتر از مرزهای ملی، به منظور مقابله و مواجهه با استکبار جهانی و نجات مستضعفان عالم تصـویر مـیکننـد. در انگارة مدرنیته اسلامی، آینده پژوهی فرهنگی-تمدنی نظـام جمهـوری اسـلامی، منطبـق بـر کلیات آینده پژوهی موجود در پارادایم تجدد و مبتنی بر نظریه های جهانیشـدن و البتـه بـا سویه های انتقادی و تنزیهی سامان میپذیرد؛ اما در انگارة تمدنی انقلاب اسلامی، همسو با نگرش تحول گرایان ، آینده پژوهی انقلاب اسلامی در پارادایم حق مدار و مبتنـی بـر اندیشـه آرمانی مهدویت تعریف میشـود. در ایـن جـنس از آینـده پژوهـی، بـا تاکیـد بـر جایگـاه خاستگاهی نظام حق در عالم و با گذار از نگرش های انسـان بنیـاد در آینـده پژوهـی تجـدد مدار، با محوریت بخشی به ساحت الهی عالم در جایگاهی ولایی، کنش دین مدارانه جوامع انسانی را در رهیافتی تبیینی- تدبری مورد تاکید قرار میدهد.
خلاصه ماشینی:
مقدمه و تبیین مسئله مسئله مورد نظر این مطالعه ، از دل این پرسش نشئت می گیرد که مبتنی بر چه پارادایمی بایستی به مطالعات آینـده نگـر پیرامـون انقـلاب اسـلامی و افـق فرهنگـی- تمـدنی آن بپردازیم ؟ آیا انقـلاب اسـلامی را یـک رویـداد و «پـروژه پایـان یافتـه » (افـروغ ، ١٣٨٥، ص ١٠٥) تاریخی، نسلی و منطقه ای (دوبعدی و ماتریسی) در یک مقطع تـاریخی ایـران معاصر تعریف میکنیم که مبتنی بر اصل نهادگرایی، غایت آن در تأسـیس نهـاد سیاسـی (نظام جمهوری اسلامی ایران ) و تغییرات ساختاری قدرت پایان یافته است و نمی تـوان - و نباید- جریان انقلاب را مستمر و همیشگی و فراتر از گسـتره جغرافیـایی و ادواری انقلاب ، تصور کرد؟ و یا اینکه انقلاب اسلامی، در تداوم جریان تاریخی و الهـی جبهـه حق ، به منظور نجات مستضعفان عالم و زمینه سازی حرکت به سوی آینده مهدوی شـکل گرفته است و باید به عنوان انقلابی پیوسته و با حیات دائمی تعریف شود، که مبتنـی بـر اصول تحول گرایی و تعالیگرایی، به بازتولید مستمر تغییرات در گسـتره ای فرازمـانی و فرامکانی، مبتنی بر هستی شناسی و معرفت شناسی الهی میپردازد و نهاد سیاسی برآمـده از آن ؛ بایستی رسالت ، مأموریت ، اهداف ، قوانین و موازین ، سیاست ها و برنامه های خود را در این راستا تعریف و تنظیم کند؟ اگر انقلاب اسلامی ایران را یک انقلاب الهی، منطبق با انگاره های نظری «ولایـت » (محمــدی، ١٣٩١، ص ٣٨) و «امانــت » (افتخــاری و همکــاران ، ١٣٨٩، ص ٨١) تعریــف کنیم ، بعد ارتفاعی انقلاب ، فراتر از انقلاب زمینی شـده و ماتریسـی (نسـلی*منطقه ای)، در قالب یک انقلاب فراساحتی و ابعادی بر مـدار صـحیح حـق گرایـی، در کرانـه هـای معنایی، جغرافیایی و زمانی و قلمروهای انفسی، اجتماعی، طبیعی و ماوراءلطبیعه ، قابـل بسط خواهد بود و هر نوع کاربست فرهنگـی-تمـدنی و آینـده پژوهـی و برنامـه ریـزی راهبردی در این سامانه حجمی و مانا، معنا خواهد یافت .