چکیده:
رشته طراحی پارچه و لباس یکی از رشتههای دانشگاهی در گروه هنر است که با وجود گذشت سالها هنوز نتوانسته است جایگاه شایستهای در میان سایر رشتههای تحصیلی کسب کند. هنوز هم اصحاب هنر این رشته را همچون یک گرایش فرعی از سایر رشتههای هنری میدانند و برای آن جایگاهی پایینتر از دیگر شاخههای هنر قائل هستند. بهتبع این امر، نویسندگان و مولفان نیز کمتر به سراغ انتشار کتاب در رشته طراحی پارچه و لباس میروند که نتیجه آن کمبود کتاب در این زمینه برای مراجعه دانشجویان و علاقهمندان است. فقدان نیروهای آموزش دیده متخصص در سطح تحصیلات تکمیلی در این رشته نیز مزید بر علت شده است که شاهد حداقل کتابهای منتشرشده در این حوزه باشیم؛ هر چند روند ارائه کتابهای مختلف مربوط به این رشته در سالهای اخیر شتاب چشمگیری به خود گرفته و چشمانداز امیدوارکنندهای برای علاقهمندان این رشته در هر سطحی از تحصیلات ترسیم نموده است. در این میان لازمبهذکر است آثار منتشر شده در شاخه تاریخ پوشاک و طراحی لباس از نظر تعداد عنوان بهمراتب بیشتر از پارچه است. بهاینترتیب هر کتابی که در شاخه طراحی پارچه تالیف میشود حکم کیمیا دارد و کتاب تاریخ پارچه و نساجی در ایران، نوشته دکتر فریده طالبپور، از این دسته آثار است. در این مقاله برآنیم که ضمن معرفی این کتاب ارزشمند، نقدی نیز بر آن داشته باشیم
خلاصه ماشینی:
این کتاب در ۱۰فصل تدوین شده است که عبارتاند از: فصل اول: نگاهی اجمالی به تحول ریسندگی، بافندگی و رنگرزی و چاپ پارچه؛ فصل دوم: تاریخچۀ پارچهبافی در ایران؛ فصل سوم: پارچهبافی در ایران باستان تا دورۀ ساسانی؛ فصل چهارم: پارچه و نساجی در دورۀ ساسانی؛ فصل پنجم: پارچه و نساجی ایران در چهار قرن اولیۀ اسلامی؛ فصل ششم: پارچه و نساجی در دوران آل بویه و سلجوقی؛ فصل هفتم: پارچه و نساجی در دورۀ مغول و تیموری؛ فصل هشتم: پارچه و نساجی در دورۀ صفوی؛ فصل نهم: پارچه و نساجی در دورۀ قاجار؛ فصل دهم: وضعیت پارچه و نساجی از دورۀ پهلوی به بعد.
البته نویسنده خود اظهار کردهاست اسامی پارچههایی را آورده که در این کتاب مورد استفاده قرار گرفتهاند؛ اما این بخش نیز اگر بهصورت واژهنامه به متن الحاق نمیشد و در پایان هر فصل با ذکر شمارهصفحه به متن پیوست میشد، ارتباط و اتصال بیشتری با متن اصلی مییافت؛ زیرا در این شیوه، خواننده پس از پایان متن اصلی کتاب با اسامی پارچههایی مواجه میشود که ممکن است در متن به دست فراموشی سپرده باشد.
بنابراین بهطور کلی در این فصل نویسنده چهار ادعای متناقض را مطرح کرده است که عبارتاند از: ـــ نفوذ تمدن و فرهنگ یونان باعث رکود نساجی در ایران دوره اشکانی شده است؛ ـــ کمبود منابع مانع قضاوت صحیح دربارۀ وضعیت نساجی دورۀ اشکانی شده است؛ ـــ با افتتاح جاده ابریشم اشکانیان از پارچهبافی حمایت کردهاند؛ ـــ شواهد و آثار به دست آمده نشان از اهمیت پارچهبافی در آن دوره دارند.