چکیده:
در این پژوهش، ابتدا زادگاه مغول ها و چگونگی زندگی آنان و اقوام مختلفی که در آن حیطه بودند، سخن به
میان آمده است.
بعد از آن در مورد چنگیزخان که قومشان باج گذار چین بود و خودش در کودکی پدرش را از دست داده بود، مورد تحقیق قرار گرفته که او با عقل و درایت و تلاش بی وقفه اش خود را به راس قوم خود رسانده و با اقوام مغول و همسایگانش با سیاست رفتار نموده است و در نهایت با تقویت اقوام مغول و بررسی ضعف همسایگان به آنها فایق گشته است. در ادامه، انتخاب دو نفر از مجرب ترین و داناترین سردار مغولی از طرف چنگیزخان یعنی یمه یا جبه نویان و سبتای یا سوبدای بهادر برای تعقیب سلطان محمد خوارزمشاه و بعد از مرگ سلطان محمد، فتح شهرهای ایران و روسیه مورد پژوهش قرار گرفته که این دو سردار با هم فکری خود و فریب بزرگان شهر و سرداران بلندپایه پیروزی درخشانی را برای مغول ها به ارمغان آورده اند.
درنهایت به مراجعت چنگیزخان به همراه دو سردارش به مغولستان و هجوم دوم مغول به غرب امپراطوری، سلطنت کیوک خان و سلطنت شعبه دوم چنگیزی اشاره شده است.
خلاصه ماشینی:
در ادامه ، انتخاب دو نفر از مجرب ترین و داناترین سردار مغولی از طرف چنگیزخان یعنی یمه یا جبه نویان و سبتای یا سوبدای بهادر برای تعقیب سلطان محمد خوارزمشاه و بعد از مرگ سلطان محمد، فتح شهرهای ایران و روسیه مورد پژوهش قرار گرفته که این دو سردار با هم فکری خود و فریب بزرگان شهر و سرداران بلندپایه پیروزی درخشانی را برای مغول ها به ارمغان آورده اند.
جبه نویان زبان به نصیحت و استمالت گشاده به خط اویغوری نوشت : سودای به فرمان چنگیزخان به اهل نیشابور داد آن زمان که هرکس بداند ز نزدیک و دور بزرگان و خردان ایران و تور که از شرق تا غرب یزدان پاک به من داده شاهی این توده خاک هرآن کس که با من کند دشمنی نبیند دگر در جهان ایمنی ابا خویش و پیوند گردد هلاک زن و بچه گانش بمیرند پاک اگر آنکه بر خط من سر نهاد به جای کله بر سر افسر نهاد مستوفی، ١٣٦١: ص ٥٧٣ 17 وقتی جبه نویان و سوبدای به نزدیک نیشابور رسیدند، سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه ، به اسم شکار به طرف اسفراین روانه شد و به طرف عراق می رفت .
آنگاه جامه های قمیز را به دست گرفتند و سولده رب النوع جنگ ، حامی و نگهبان مغولان را ستودند و (جهانگشای) شکست ناپذیر، چنگیزخان را ثنا خواندند و کنیازهای روس را برای رضای خاطر خدای خود قربانی کردند و ترانه شادی جنگجویان مغول صدای ناله و مرگ قربانی ها را در خود محو کرد (ابوانوویچ واسیلیان ، ١٣٨٩: ص ٤٤٣).