چکیده:
این مقاله کاوشی در هیاهوی پنهان تنهایی در میان بیماران مبتلا به اماس است. هدف ما فهم تجربه ذهنی تنهایی و وضعیت عینی تنهایی بیمار به میانجی وضعیت بیماری است. هم معنایی که به تنهایی میبخشند و هم معنایی که بر آنها تحمیل میشود. ابتدا در ازدحام مطالعات تنهایی سعی در وضوحبخشیدن به مفهوم تنهایی خواهیم کرد. استدلال خواهیم کرد که تنهایی، بهمثابه تجربهای ذهنی، تنها بهواسطه امکان عینی آن و میانجیهای عینی قابلدرک است. در اغلب مواقع، بیماری اماس تجربه فرایند مداوم محرومشدن از حمایت اجتماعی در دوران دگرگونی پیوندهای اجتماعی است. توصیف مشاهده، مصاحبه و نوشتههای بیماران مبتلابه اماس، منبع ما برای کاوش در تنهاییشان بوده است. در این توصیف چند معنا از تنهایی بهمثابه تجربهای ذهنی وجود دارد: شبکه اجتماعیبودن حمایت اجتماعی، فرایندی از تنهاشدن به تنهابودن و بودن بدون آینده. ازطرف دیگر تجربه ذهنی تنهایی آنها پیامد وضعیت عینی ابتلا به بیماری پیامد سه فقدان اساسی در روابط اجتماعی آنهاست: فقدان شناسایی و فقدان امنیت و فقدان احساس تداوم.
The present article is an exploration of the hidden tumult of loneliness among MS patients of Sanandaj. This article aims to study the subjective experience of loneliness and the objective state of loneliness through the medium of the disease: both the meaning that they assigned to loneliness and the meaning that is imposed on them. First, the meaning of loneliness is clarified all through the throng of the studies on loneliness. Then it is argued that, loneliness as a subjective experience can be understood only through its objective possibility and the objective mediums. In most cases, MS is the experience of process of deprivation from social support in the era of transformation of social bonds. Observation, interview and writings of MS patients, have been our sources for the exploration of their loneliness. There are some meaning-makings in the description of loneliness as a subjective experience: social network without social support, a process from becoming lonely to being lonely, and being without having a clear future. On the other hand, the patients’ subjective experience of loneliness as the result of the objective state of having MS is the consequence of three basic shortages in their social relationships: lack of recognition, lack of security and lack of feeling of continuation.MS, experience of loneliness, studies on loneliness, lack of recognition, social network without social support
خلاصه ماشینی:
ازیک طرف به معنای تنهایی برای بیماران مبتلا به ام اس خواهیم پرداخت و ازطرف دیگر استدلال خواهیم کرد که تجربۀ ذهنی تنهایی پیامد وضعیت عینی گروهی اجتماعی (افراد مبتلابه بیماریهای مزمن ) است که درضمن حضور در جامعه ، جایگاهی حاشیه ای و وابسته و تنها دارند.
این در حالی است که تا به امروز مطالعات تنهایی به مطالعۀ سال خوردگان محدود و اساسا به مثابه تجربه ای منفی مورد بحث بوده است (١٩٩٨ Andersson)؛ اما تنهایی بعدی پروبلماتیک از روابط اجتماعی افراد حاشیه ای، از سال خوردگان گرفته تا افراد بیمار و به ویژه بیماریهای مزمن ، است .
مفروضۀ نظری این مقاله این است که بیماریهای مزمن و در اینجا بیماری ام اس ، با همۀ تنوع و متغیربودنشان ، اختلالی زیستیـروانیـاجتماعی هستند، در یک لحظه در زمان ایجاد نمی شوند که در لحظه ای دیگر پایان یابند، هرچند بدون امید به پایان یافتنش نمیتوان زیست ، بلکه فرایندی هستند که کلیت مسیر زندگی بیمار و ابعاد آن را زخمی میکنند.
براین اساس این مقاله به تجربۀ ذهنی تنهایی (معنایی که بیمار از تنهاییاش دارد) و تجربۀ تنهایی به مثابه پیامد عینی زندگی با بیماری (معنایی که بیمار در واکنش های اجتماعی نسبت به بیماریاش تجربه میکند) میپردازد.
A review of loneliness: Concept and definitions, determinants and sequences [Electronic version].
Living arrangements of older adults in the Netherlands and Italy: Coresidence values and behaviour and their consequences for loneliness [Electronic version].
Loneliness: The Experience of Emotional and Social Isolation.