چکیده:
شاهنامه فردوسی را میتوان با یک تسامح، از لحاظ ساختار بیانی، ترکیب وقایع و شیوهی گزارش مطالب مشابه کتابهای تاریخی به حساب آورد و فردوسی را تاریخنگار بزرگی انگاشت که از چشماندازی ویژه، با هدفی خاص و با رعایت اصول و معیارهای تاریخ نویسی، حوادث مهمی را که بر سرزمین ایران گذشته است، با نظم زمانی و منطقی به تصویر کشیده است. مسلما فردوسی فهمی خاص از تاریخ داشته و فلسفهی ویژهای را در آن جستجو کرده است، و قانونمندیهای حاکم بر آن را، ضمن تفسیر وقایع و سرنوشت قهرمانان خویش، به رشتهی تحریر کشیده است و از رهگذر آن مؤلفههای مهم حکمت و فلسفهی خود را در نگاهی عمیق به زندگی قهرمانان و وقایع اساطیری و نیمه تاریخی آن بیان نموده است. در اندیشهی فردوسی بیان سلسلهوار وقایع، هدف یگانه و اصلی نیست، هر چند که همین امر نیز به نوبهی خود مهم و ارزشمند میباشد، بلکه علاوه بر این، او در صدد است با یافتن پاسخ برای سه پرسش اساسی به قرار 1) چرا وقایع اتفاق افتاد؟ 2) چگونه اتفاق افتاد؟ 3) جایگاه و نقش انسان در وقوع آنها چیست؟ اثری بیافریند که از نظر فکری و رهنمودهایی که برای بشر دارد، در همهی زمانها و مکانها مفید واقع گردد.مقالهی حاضر با بررسی پاسخهایی که حکیم طوس به سه پرسش یاد شده به صورت ضمنی یا به وضوح و روشنی هر چه تمامتر داده است، تلاش میکند نکات برجستهی نگاه فردوسی به وقایع و جنبههای برجستهی فلسفهی تاریخ را از نظر وی به تصویر بکشد.
خلاصه ماشینی:
"از این رو به احتمال، او به دنبال یافتن پاسخی برای پرسشی بوده که به صورت ضمنی در ابیات زیر مطرح نموده است: خردمند کاین داستان بشنود به دانش گراید بدین نگرود ولیکن چو معنیش یادآوری شود رام و کوته شود داوری (4/302) یقینا در اندیشهی فردوسی بیان سلسلهوار وقایع، هدف یگانه و اصلی نیست، هر چند که همین امر نیز به نوبهی خود مهم و ارزشمند میباشد، بلکه علاوه بر این، او در صدد است با یافتن پاسخ برای سه پرسش اساسی به قرار 1) چرا وقایع اتفاق افتاد؟ 2) چگونه اتفاق افتاد و3) جایگاه و نقش انسان در وقوع آنها چیست؟ اثری بیافریند که از نظر فکری و رهنمودهایی که برای بشر دارد، در همهی زمانها و مکانها مفید واقع گردد و به این طریق، با ترسیم خطوط اصلی نگاه خود به تاریخ و پی افکندن فلسفهای ویژه، گوشهای از حکمت والای خود را به نمایش بگذارد.
علی رغم تنوع انگیزهها، فردوسی تمام آنها را به صورت فشرده در ابیاتی کوتاه بیان میکند، چنانکه میفرماید: جز از نیک نامی و فرهنگ و داد زکردار گیتی مگیریـد یــاد (6/405) همی نام باید که ماند دراز نمانی همی، کار چندین مساز (4/241) به طور خلاصه، تمام انگیزههای انسان شاهنامه را در هنگام جنگ میتوان در تمثیل زیر یافت: مرا مرگ بهتر از آن زندگی که سالار باشم کنم بنـــدگـی یکی داستان زد بر این بر پلنگ چو با شیر جنگاورش خاست جنگ به نام ار بریزی مرا گفت خون به از زندگانی بـه ننـگ اندرون (5/100) اما انگیزهی همین انسان به هنگام صلح چیزی جز سازگار کردن جهان با اهداف خود، و زندگی بر مبنای جوانمردی، خردمندی، دینداری، آراسته شدن به دانایی و اخلاق کریمانه نیست."