چکیده:
از جمله رازهای افسونگری سخنوران بزرگ و شور انگیزی و تاثیرگذاری شاهکارهای جاودانة ادبیات جهان، کیفیت کاربرد هوشمندانة واژهها و تعابیر در بافت سخن است به گونهای که موجب نوسازی سخنان روزمره و احیای زبان مرده و معمولی میگردد. شاهنامه در سایة عظمت اندیشه و روح لطیف و بلند دانشی مرد خراسان از چنین ویژگی برخوردار است. حکیم طوس واژههای زبان پارسی میانه ( پهلوی) و متروک و مهجور را گاه چنان هنرمندانه ، به جاو به شکلهای متنوع در پیکرة سخن به کار میبرد و از ظرفیتها و تواناییهای بالقوّة آنها بهره میگیرد که خواننده نمیتواند جز همان صورت را در خاطر تصوّر نماید و همان واژه را جزو جدا نشدنی و تغییر ناپذیر و طبیعی سخن میشمارد، نه بیگانهنما و نامانوس. اصلیترین تفاوت فردوسی هم با دیگر حماسه سرایان آنجاست که وی به عنوان شاعر و هنرمند واقعی، این توانایی را دارد که بسیاری از واژگان کهنی را که در بستر فرهنگی ریشهداری از روزگاران باستان ساخته و پرداخته شده، بعضی متروک و مهجور و گروهی دچار ابتذال و روزمرّگی شده بودند، دوباره به نام خود سکّه بزند (Coinage) و رواج بدهد و موجب حیات و استمرار حماسی آنها ونشاط و حال و هوای تازه در سخن شود و روح و جان خوانندة نامة گرانسنگ باستان را در آسمان بینهایت حماسه و اسطوره به پرواز در آورد.در گفتار حاضر سعی شده است تا اینگونه واژهها واصطلاحات که موجب رستاخیز زبان در بافت سخن فردوسی میشود به روش توصیفی بررسی و تحلیل گردد.
خلاصه ماشینی:
و گاه در مرکز مصراع یا بیت واقع گشته و موجب رستاخیز واژگان بیت یا همان آیین شدهاند از جمله: هرمز فرودین: سر سـال نو هـرمز فرودیــن بــر آسود از رنــج روی زمین ( ١/٤٢) خردادروز: برون رفت خرم به خرداد روز به نیک اختر و فال گیتی فروز (١/٦٦) همراه با واج آرایی (Alliteration) روز ارد: خنیده به توران سیاووشگرد کز اختر بنش کرده شد روز ارد ( ٣/١١٣) باژ: بباشیم بر پیش آتش به پای مگر پاک یزدان بـود رهنمـــای نشستند با باژ هر دو بر اسب دوان تا سوی خـان آذر گشسب (٥/ ٣٦٥) برسم: جهانجوی با آن دو خسروپرست گرفت از پی واژ برسم بـه دست ( ٩/ ٦٨٦) زمزم: بسی زر بر آتـش بر افشــاندند به زمزم همی آفـــرین خواندند ( ٥/ ٣٧٦) ٢-١- یا در اصل این واژهها پهلوی حتی اوستایی و پارسی باستان هستند و در همان معنای اولیه خود به کار رفتهاند مانند: آهو (عیب): ] kōhā ، kūhā فرهوشی، ١٣٨١: ١٧[ هنرها همه هست و آهـــو یکی کــه گردد هنر پیش او انـدکی ( ١/١٨٥) خستو ( مقر و معترف): ] stukāxv ، nāxastuv مکنزی، ١٣٧٩: ٢٣٤[ به هستیش باید که خستو شوی ز گفتــار بــیکار یکسـو شـوی (١/١٢) فسوس : s]ōafs، apsos ، مکنزی، ١٣٧٩: ١٨٦[ و دیگـــر دلاور سپهدار طوس که در جنگ بر شیر دارد فسوس ( ١/٢٧) ٣-١- یا واژههای پهلوی هستند که گاه با اندک تغییر همان اصالت را حفظ کرده و در شاهنامه به کار رفتهاند؛ اما در دورههای بعد به ویژه از سدة ششم یا اصلا استعمال نشدهاند یا تنها در برخی مناطق و در میان بعضی لهجهها به کار رفتهاند؛ مانند: جادو (به جای جادوگر) تنبل، پتیاره، ازدر، ستودان، مغاک، کندآور، خنیده، پیغاره، آز، با همان تفکر حماسی و گاه همراه کار جاندار انگاری (Animism)، ز فرمان تن آزاده و ژنده پوش ز آواز پیغـــاره آسـوده گــوش (١/٤٠) بدو گفت شاه آفریدون تـــوی که ویــران کنی تنبل و جادوی ( ١/٧٠) به تخت خرد بر نشست آزتان چــرا شد چنین دیوانبــازتـان (١/٩٧) ٢- واژگان مهجور و متروک واژگان مهجورو متروک، واژههایی هستند که در دورههای نخست زبان دری کاربرد داشته و مختص زبان کهن و برخی لهجههای شمال و شرق نجد ایران هستند (مانند واژههای سغدی، خوارزمی، سمرقندی، ...