چکیده:
در زندگی همه کودکان و نوجوانان، خانواده همواره یک تکیهگاه محسوب میشود و شناخت به موقع و آگاهی از مشکلات خانواده میتواند نقش مهمی در کاهش اختلالات روانی در جامعه داشته باشد. از این رو هدف این پژوهش بررسی تاثیر تروماهای کودکی و سبکهای دلبستگی بر اقدام به خودکشی در بزرگسالی است. جامعة این تحقیق شامل کلیه زنانی است که طی خرداد ماه سال 1391 به دلیل اقدام به خودکشی در بیمارستان لقمان حکیم بستری شدهاند. برای اجرای این پژوهش 180 نفر از زنانی که اقدام به خودکشی کردهاند به صورت نمونهگیری تصادفی انتخاب شدند. همچنین جهت مقایسه این افراد با جمعیت عمومی، تعداد 180 نفر از بیمارانی که در خرداد ماه سال 1391 در بیمارستان لقمان حکیم به دلیل یک بیماری جسمی که ارتباط غیرمستقیم با خودکشی نیز نداشت، بستری شده بودند نیز در پژوهش شرکت کردند. برای تجزیه و تحلیل دادهها از روش آماری تحلیل تشخیص استفاده شد. نتایج نشان داد که با کاهش نمرات دلبستگی ایمن و افزایش نمرات دلبستگی اجتنابی و تروماهای دوران کودکی احتمال اقدام به خودکشی افراد نیز افزایش مییابد (001/0=). از بین تروماهای دوران کودکی، سوء استفاده هیجانی و از بین سبکهای دلبستگی، ناایمن اجتنابی بیشترین نقش را در اقدام به خودکشی دارد. نتایج نشان داد سبکهای دلبستگی و تروماهای دوران کودکی میتوانند منجر به رفتار اقدام به خودکشی افراد در بزرگسالی شوند.
خلاصه ماشینی:
"تحقیقات نشان میدهند که نقش تنظیمات دلبستگی در نوجوانی و بزرگسالی میتواند پیشبین مناسبی برای رفتار اقدام به خودکشی باشد، یعنی دلبستگی ناایمن در افراد اقدامکننده به خودکشی بهطور معناداری بیشتر از دیگر افراد است (گرونبام، گالفالوی، مورتنسون، بورک، اوکیوندو و مان<FootNote No="32" Text="- Grunebaum, Galfalvy, Mortenson, Burke, Oquendo, Mann"/>، 2010; دواجی، ولیزاده و نیکآمال، 2010; بیفولکو، موران، بال و برنازانی<FootNote No="33" Text="- Bifulco, Moran, Ball, Bernazzani"/>، 2002; دیجانگ<FootNote No="34" Text="- De Jong"/>، 1992 و دیفیلیپو و اورهالسر<FootNote No="35" Text="- DiFilippo, Overholser"/>، 2000).
با این حال، مکانیسم خاصی برای رابطه بین سوءاستفادههای دوران کودکی و سلامت روان منفی به طور کامل درک نمیشود (پاور، توماس، رسلر و برادلی<FootNote No="38" Text="- Powers, Thomas, Ressler , Bradley"/>، 2011 ;براکیوهیس، اوکوندو، باکاگارسیا و شر<FootNote No="39" Text="- Braquehais, Oquendo, Baca-García , Sher"/>، 2010; گرتز، لاتزمن و تول<FootNote No="40" Text="- Gratz, Latzman , Tull"/>، 2011; اوویدو-جوکس، مارچند، گاه، مارش، بریست، کرایسز، آنیس و اسچتر<FootNote No="41" Text="- Oviedo -Joekes, Marchand, Guh, Marsh, Brissette, Krausz, Anis , Schechter"/>، 2011; میلنر، تامسن،کروچ، مندی و پاتریشیا<FootNote No="42" Text="- Milner, Thomsen, Crouch, Mandy, Patricia"/>، 2010; وینگلفلد، شافرا، رولکوتر، منسباخ، شلوسر، ببلو، دریسن و میر<FootNote No="43" Text="- Wingenfeld, Schaffrath, Rullkoetter, Mensebach, Schlosser, Beblo, Driessen, Meyer"/>، 2011).
همچنین یافتههای پژوهش حاضر با تحقیقات انجام شده در این زمینه در کشورهای دیگر نیز همسو و همراستاست (براکیوهیس و همکاران، 2010; الیاس و همکاران، 2012; روی 2010 و 2011; روی و همکاران، 2011; مندلی و همکاران، 2011; جون و همکاران، 2009; ساگر و همکاران، 2010; افیفی و همکاران، 2009; ادی، 2004; هادلند، براندو، توماس، جیزی، جولیو و وود<FootNote No="71" Text="- Hadland, Brandon, Thomas, Jiezhi, Julio &amp;amp; Wood"/>، 2012; ملحم<FootNote No="72" Text="- Melhem"/>، 2001; سارچیافونه، جاوسنت، روی، کارلی، گویلائوم، جولانت، مالافوسه و کورتت<FootNote No="73" Text="- Sarchiapone, Jaussent, Roy, Carli, Guillaume, Jollant, Malafosse, Courtet"/>، 2009; کلمنتس نوله، وولدن و برگمن<FootNote No="74" Text="- Clements-Nolle, Wolden, and Bargmann"/>، 2009)."