چکیده:
مقاله حاضر تاریخ نگاری اروپا در قرن نوزده نام دارد ، تاریخ نگاری را برگزیدیم ، زیرا چارچوب و اساس تاریخ و نگارش آن است . چگونه نوشتن و سبک نگارش ، معنا دهنده محتواست . چرا که همزمان با شکل گیری محتوا و هدف ، چارچوب نیز در ذهن تاریخ نویس شکل می گیرد و در اثر تداوم در کاربرد یک چارچوب هدف و محتوا از آن تأثیر می پذیرند . منظور این است که اگر بگوییم مبدع یک سبک نگارش ، در یک دوره مشخص بوده که محتوا را با هدفی خاص در چارچوبی به کار برده که خاص خودش بود و برای اولین بار ایجاد و یا شاید احیا کرده باشد ، که البته او هم تحت تأثیر چهارچوب پیشین بوده ، شاید بتوان چهارچوب را متأثر از هدف دانست ؛ ...
خلاصه ماشینی:
"در واقع عصر تاریخنگاری فلسفی که در سده هجدهم آغاز شد میکوشید تا میان فلسفه و تاریخ موازنهای را برقرار کند ولی هیچگاه در صدد این نبود که تاریخنگاری را به طور یکجا در بند فلسفه سازد بلکه بیشتر تلاشش این بود که مسائل فلسفی را به طور مستقیم از تاریخ و از جزئیات تاریخی استخراج کند؛و در عین حال که تلاش میکرد از الهیات فاصله بگیرد، خود را در پرتو نوری میافکند که برای مدتها حتی تا قرن 19 میلادی اندیشه فکری متفکران را در برگرفت،و آن تابش عقل بود.
5 به این ترتیب میبینیم که تاریخ در قرن 19 بخشی از زندگی نویسندگان میشود که حلقهایی ارتباطی است بین انسان با محیط و زمان مورخ هر چند که از بیطرفی دم میزد ولی تحت تأثیر هیجانات زمان خود قرار میگرفت و طبیعی هم بود.
به هر حال در یک ارزیابی اجمالی که از این مسأله به عمل آمد؛مشخص شد که قرن نوزده که به حق آن را تحت عنوان قرن تاریخ،یا عصر تاریخنگاری نام نهادند عصری بود توأم با آثا تاریخی فراوان از نویسندگان فلاسفه مختلفی که هم در باب تاریخ و هم در باب فلسفه تاریخ قلم فرسایی کردند و اگر چه اروپاییان خود بسیار به این موضوع پرداختند ولی این بحث هم مثل بسیاری از مسائل دیگر تاریخ اروپا از دیده پنهان ماند و توجهی به آن نشده است."