چکیده:
هدف از نگارش این مقاله، بازاندیشی در معنی و مفهوم حضور- غیاب در عرصه تعلیم و تربیت، و تعیین نقش و جایگاه آن در تحقق اهداف تربیتی است. در برداشت رایج از مفهوم حضور- غیاب، معنی و نقش آن، محدود به مکان خاص (کلاس درس) زمان خاص (یا در طول کلاس) و افراد خاص (فراگیر) شده است. محقق سعی دارد با استناد به هرمنوتیک فلسفی هانس گئورگ گادامر، روایتی نو از این مفهوم ارائه دهد. هرمنوتیک فلسفی، از هستیشناسی فهم و عناصر سازنده آن بحث میکند و برای تحقق فهم، مجموعه عناصری را ضروری میداند؛ «امتزاج افقها»، «بازی بودن فهم» و «غیر روشمندی» سه مورد از آنهاست. معنی امتزاج افقها، شامل تعامل ایدهها، افکار و نقد از سوی «غیر» است؛ بازیبودن فهم، حاکی از درگیر شدن همه جانبهی فرد در روند بازی (فعالیت) و اجرای قواعد بازی است؛ غیر روشمند بودن، فراتر رفتن از روشهای معمول و کمی، و رصد کردن میزان مبادلهی افقها و رفت و برگشت (reflective) ایدهها از طریق گفتمان میباشد. در این رویکرد، عمل تعامل در همه این عناصر مشهود است؛ تعاملی که گاه در قالب دو ایده، گاه بین قواعد و مجری آن (انسان) و زمانی در قالب تعامل گذشته و حال جلوهگر میشود. در هرمنوتیک فلسفی، هر گاه یکی از طرفین مذکور حذف شود امکان تعامل نیست، و در صورت نبود تعامل امکان فهم نیست؛ فهمی که حقیقت (آشکار شدگی) پدیدهها در گرو رخداد آن بوده و یک شیوهی شناخت قلمداد نمیشود، بلکه یک شیوهی وجود و زیستن است. با این اوصاف در روایت جدید، کلمه غیبت، در چند شکل قابل تصور است: 1) «غیبت ایدهها 2) غیبت فیزیکی 3) نبود یا غیبت اصول (قاعده بازی) 4) اجرایی نشدن آنها (غیبت فاعل برای اجرا)». لحاظ نشدن هر کدام از موارد مذکور نوع خاصی از تربیت را شکل میدهد که در متن مقاله بدان اشاره شده است. رعایت این عناصر، منجر به همفکری در تدوین، مشارکت در اجرا و تعهد در پیگیری میشود و معنی و رسالت حضور، فراتر از حضور کلاسی بوده و کل فرایند تربیت و تمام افراد را شامل میشود.
خلاصه ماشینی:
معنی امتزاج افقها، شامل تعامل ایدهها، افکار و نقد از سوی «غیر» است؛ بازیبودن فهم، حاکی از درگیر شدن همه جانبهی فرد در روند بازی (فعالیت) و اجرای قواعد بازی است؛ غیر روشمند بودن، فراتر رفتن از روشهای معمول و کمی، و رصد کردن میزان مبادلهی افقها و رفت مقاله حاضر برگرفته از رساله دکتری دانشگاه شهید چمران اهواز میباشد.
هر چند این مسأله پیش از او توسط کارلپوپر و برخی فیلسوفان دیگر به چالش کشیده شده بود؛ گادامر با هایدگر در نفی ارائه روش برای فهم متن یا مطلق علوم انسانی موافق است و هرمنوتیک را هنر فهم یا روششناسی علوم انسانی تلقی میکند.
- Self-Understandable مسأله دیگر در روند فهم بشر بازیمندی فهم است؛ انسان زمانی به بسوی فهم سوق پیدا میکند که در کنار غیر روشمند بودن، تأثیر قواعد بازی بر بازیگر و اجرای متنوع قواعد از سوی بازیگران را مدنظر داشته باشد؛ این مهم در ادامه توضیح داده خواهد شد.
گادامر اعتقاد دارد ما در بازی محو شده و نحوه وجود بازی به ما این اجازه را نمیدهد که همانند یک شی به «بازی» بنگریم و البته قواعد بازی هم ما را شی نمیکند و اینجاست که ابژهسازی نه از طرف ما و نه از طرف بازی ممکن نیست ولی آنچه رخ میدهد بازیهایی متنوع از سوی اشخاص است (گادامر، 1989، ترجمه واینسهایمر و همکاران، 2006).
در هرمنوتیک فلسفی اگر قواعد از سوی بازیگر اجرا نشود بازی نه هویت دارد و نه معطوف به هدف است؛ این مسأله ممکن است برخاسته از عدم تعهد و یا سوء مدیریت باشد؛ هر چه باشد با منطق حضور منافات دارد.