چکیده:
برهان حدوث متکلمان در اثبات وجود خدا مبتنی بر حدوث عالم (ماسوی الله) و درنتیجه وابستگی آن به مبدئی قدیم است. بدینگونه که مناط نیاز معلول به علت را حدوث آن قرار میدهند. اما حکما مناط نیاز به علت را امکان ماهوی و ملاصدرا آن را امکان فقری میدانند. در اندیشۀ صدرایی بر برهان حدوث، دو اشکال اساسی وارد است؛ اشکال اول، مبنایی است و بر دخالت دادن حدوث به عنوان مناط نیاز به علت وارد شده و اشکال دوم بر بنای استدلال اینکه حدوث عالم در سطح عوارض و اوصاف بیرونی آن است و متکلمین از سرایت آن به جوهر عالم ناتواناند. ملاصدرا میکوشد بهواسطۀ حرکت جوهری بهنوعی حدوث را متوجه جوهر عالم بداند و برهان را تصحیح کند. این تکاپو گرچه قالب برهان حدوث را حفظ میکند؛ ولی محتوای آن را تغییر کلی میدهد و بیشتر به سمت برهان حرکت نزدیک میکند.
خلاصه ماشینی:
"استفاده از حدوث عالم و بهکارگیری برهان حدوث در این ریشه دارد که به گمان متکلمین اگر فیض خدا قدیم باشد، دو اشکال لازم میآید: اول اینکه خداوند فاعلی مختار نباشد و موجب باشد و دوم اینکه فیض الهی به مبدأ محتاج نباشد؛ ولی این پندار باطل، ناشی از ضعف آنها در ادراک علت احتیاج به فاعل از یک سو و ناتوانی ایشان در شناخت معنای قدرت و اختیار از سوی دیگر است (همو، 1390، ص179).
شق اول باطل است؛ چون چیزی که دارای امکان ذاتی است، وصف ذاتی خود را از دست نمیدهد و منقلب به واجب نمیشود و شق دوم نیز پذیرفته نیست؛ زیرا در حال بقای امکان، همواره این نیاز برای آن ثابت است و احتیاج او به علت مشروط به امر دیگری نظیر حدوث یا سبق عدم باشد (همان، ص386 - 387).
در تأیید این ادعا باید گفت: یکی از اشکالاتی که از جانب متکلمین به مناط نیاز بودن امکان مطرح میشود، این است که امکان، وصفی است که برای ممکن ـ پس از ایجاد آن ـ باقی میماند؛ زیرا لازم ماهیت آن بوده و ممکن «من حیث هی هی» مقتضی آن است؛ بنابراین به مانند وجوب و امتناع که ذاتی واجب و ممتنع است، امکان نیز ذاتی ممکن است و در حالت بقای معلول از آن جداشدنی نیست و چنانچه امکان در حالت بقا ثابت باشد، معلول آن، یعنی احتیاج به مؤثر نیز باید همچنان ثابت باشد؛ درحالیکه تالی باطل است."