چکیده:
حکایت رابعه، دختر کعب، از الهینامه عطار نیشابوری، در بین دهها حکایت این شاعر و نویسنده صاحب نام، ازجمله معدود حکایت هایی است که حائز ویژگیهای نمایشی است. این ویژگیها که نشات گرفته از بهرهگیری عطار از تصویر و نمایش به جای نقل و توصیف صرف است، به این متن ارزش نمایشی بخشیده است و وجود عناصری چون کشمکش، گرهافکنی، بحران، گره گشایی، شخصیتپردازی و صحنهپردازی در بطن ساختار داستانی منسجم و مناسب، همچنین درونمایه ارزشمند و اخلاقی، آن را به متنی مبدل ساخته است که میتوان از آن در ساخت نسخهای نمایشی (تئاتری) بهره گرفت. مقاله حاضر با دیدگاه ادبیات تطبیقی و به روش توصیفی- تحلیلی به بررسی و تبیین جنبههای نمایشی این حکایت بر اساس عناصر تراژدی ارسطویی برگرفته از کتاب فن شعر، می پردازد و ظرفیت ها و جنبههای نمایشی این حکایت کهن ادبی را برای تبدیل به نمایش نامهای جذاب و تاثیرگذار، به مخاطبان نشان می دهد. علاوه بر آن می کوشد با ارائه تصویری دقیق از عناصر تئاتر ارسطویی، برداشت نسبتا جامعی درباره خصوصیات این نوع تئاتر به مخاطب ارائه نماید.
Rabi'a bint Ka'b tale in Attar's Elahinameh is one of a few stories of him among dozens stories has dramatic features. The features resulted in utilization rather picture and drama than only expression and description got dramatic value to this literature text. Availability of the elements like conflict، knot projection، crisis، relief، characterization، and visualization within the coherent and appropriate story also valuable and ethical themes makes the text with potential to a theater production. This paper is from the perspective of comparative literature tries to investigate and explain dramatic aspects of this based on Aristotelian tragedy element retrieved from the book of “Poetics” by descriptive-analytical study and show capability and dramatic aspects of this old literary tale in converting to an attractive and effective drama. In addition tries to provide accurate view of Aristotelian theater elements represented a comprehensive understanding to the addressed reader.
خلاصه ماشینی:
با توجه به اهميت اقتباس از ادبيات کلاسيک فارسي و اقبالي که در سالهاي اخير به بررسي متون ادبي با ظرفيت هاي نمايشي صورت گرفته و کتابها و مقالاتي مانند سينما و ساختار تصاوير شعري شاهنامه (١٣٧٨) از احمد ضابطي جهرمي و قابليت - هاي نمايشي شاهنامه (١٣٨٤) از محمد حنيف و مقالاتي ازجمله «وجوه اقتباسي سينمايي از سيرالعباد سنايي» (١٣٨٨) از عليرضا پورشبانان و «شاهنامه و جنبه هاي سينمايي آن، تراژدي سياوش» (١٣٨٩) از حميد دهقانپور و جلالالدين کزازي نتيجۀ اين کوشش ها است ، به نظر ميرسد جاي پرداختن به اين حکايت همچنان خالي است و تاکنون آثار تحقيقي يا تأليفي خاصي که به ابعاد نمايشي اين حکايت توجه کرده باشد، به نظر نرسيده است .
اين حکايت که يکي از حکايت هاي عاشقانه و شورانگيز ادبيات عرفاني به شمار مي رود، در عين غنايي بودن، شکلي تراژيک دارد و به دليل داشتن ساختار محکم و قوي داستاني و وجود عناصر نمايشي در مقايسه با بسياري از متون و حکايت هاي عرفاني و حتي عاشقانه ادب فارسي ازجمله خسرو و شيرين و ليلي و مجنون، مي تواند مورد استفادة هنرمندان و نمايش نامه نويسان براي تهيۀ نسخۀ نمايشي قرار گيرد؛ زيرا در آثار معروف برشمردهشده، «ضعف شخصيت پردازي و عدم انسجام ساختار داستاني، از ارزش نمايشي آنها کاسته است » (صورتگر، ١١٠٤:١٣١٥).
اين ابيات يادآور سخنان فردوسي در تراژدي رستم و سهراب است که : از اين راز، جان تو آگاه نيست بدين پردهان در ت را راه نيس ت (فردوسي، ١٣٧٨: ١/ ٢٥٧) او با گزينش حکايت تاريخي رابعه که در زمان خود حساسيت هاي مختلفي در جامعه برانگيخته بود و دراصل ، بهرهگيري از موضوع عشق براي روايت خود، آگاهانه اولين گام را در جهت جذب مخاطب برمي دارد.