چکیده:
یکی از پیچیدهترین مسائل فلسفی و کلامی، مسالة جبر است و اختیار. این مساله هرگاه با مسائلی دیگر چون «جبر و تفویض»، «خیر و شر»، «حق و تکلیف» و نظایر آنها گره بخورد، پیچیدهتر میشود. مولانا در خلال مثنوی و دیوان شمس تبریزی این مسالة غامض را با چاشنی اندیشة چارهجوی و ذوق سرشار خود شکافته و هرچند پاسخی روشن برای آن نیافته، لیکن بهتر از هر متکلمی در این عرصه پر تزاحم ظاهر شده است.
این مقاله، نظری و گذری است بر این مساله، با توجه به نگرش مولانا جلالالدین محمد بلخی.
One of the most complicated philosophical questions is the question of free will and determinism. Knotted which such issues as ,< good and evil>, and so forth the matter gets further complicated.Moulana has addressed this intricate question frequently in different contexts inMasnavi and Divan Shams and has artistically delvedthe problem with his utmost talent and innovative mind. Although he has not provided a clear answer to the problem however he has appeared better than any poet in this difficult arena.
This article, traces Moulana’s perspective in this regard.
خلاصه ماشینی:
ایـن مسأله هرگاه با مسائلی دیگر چون «جبر و تفویض »، «خیر و شـر»، «حـق و تکلیـف » و نظایر آنها گره بخورد، پیچیدهتـر مـی شـود.
» حال اگر به انسان اختیار داده شود، چه قدر مختار اسـت ؟ ایـن مسـأله بسـامدی سنگین دارد و برای همه مطرح است .
به عنوان مثال، هگل لزوما یک فیلسوف دینی نیست ، لیکن به نـوعی مـی خواهـد مسأله جبر و اختیار را حل کند، یعنی آزادی را در «جبر تاریخ » می جوید و جبـر تـاریخ است که سرانجام به آزادی و آگاهی می رسد.
هگل کـه خـود را تحـت تـأثیر جـلالالـدین محمد بلخی دانسته در یکی از آثار خود بدین نکته اشارتی دارد و می گوید: اندیشه ، آنگاه که در زمان تجسم می یابد، تاریخ تشکیل می شود و چـون اندیشـه در مکان تجسم پیدا کند، طبیعت حادث می گردد.