چکیده:
یکی از مباحث مهم درباره علم غیب این است که: علم ائمه (ع) به جهان غیب مطلق و نامحدود است یا محدود؟ نکته مهم این است که در آیات و روایات، تعبیرات به ظاهر متفاوتی دیده میشود. در این بحث، علم غیب را طبق دلالت آیات و روایات و از منظر کلامی طباطبایی و شاگردان وی بیان میکنیم. غیب دارای مراتب و مراحلی است؛ مثل غیب از حواس مانند گذشته و آینده، علم کتاب، علم لدنی، علم به لوح محو و اثبات، لوح محفوظ، علوم خاص به خدا مثل زمان قیامت، و علم ذات به ذات. ادله علم غیب نیز بر دو قسم است: ادله عقلی و فلسفی که مبتنی بر قدرت و کمال نفس در اتصال به مبدأ عالی است؛ ادله نقلی که برخی علم به غیب را به طور کلی از غیرخدا نفی کردهاند و برخی علم را با شرایطی برای انبیا و اولیا ثابت میکنند. در جمع بین این دو دسته راهکارهایی عرضه شده است، از جمله: تقسیم علم به استقلالی و تبعی، لوح محفوظ و محو و اثبات، تفکیک بین معانی غیب و مانند آن.
خلاصه ماشینی:
غیب در متون دینی به سه معنای عمده آمده است ؛ نخست به همان معنای لغـوی اسـتعمال شده ؛ یعنی چیزی که به وسیله حواس ظاهری انسان ها درک شدنی نیست ؛ مانند این آیه : «الـذین / یؤمنون بالغیب ؛ همان کسانی که به غیب ایمان می آورند» (بقره : ٣) (طباطبـایی ، ١٣٧١: ٤٥/١) و مانند «و لا یؤمنون بغیب و لا یعفون عن عیب » (نهج البلاغه ، خطبه ٨٨) که مجلسی در توضـیح آن می نویسد: «غیب یعنی امر غائب عن الحس » (مجلسی ، ١٤٠٤، ١٤٠/٢٥)؛ دوم اینکه واقعیـت بر کسـی روشـن و محسـوس باشـد و بـرای دیگـری بـه دلیـل حضورنداشـتنش در آن مکـان ، نامحسوس حساب شود؛ به آن نیز «غیـب » می گوینـد، چنان کـه در داسـتان یوسـف می خـوانیم هنگامی که همسر عزیز مصر در غیاب یوسف اعتراف به پـاکی او کـرد، حضـرت یوسـف گفـت : «ذلک لیعلم انی لم اخنه بالغیب » این به خاطر آن است که او (عزیز مصر) بداند من در غیاب بـه او خیانت نکردم (یوسف : ٥٢)؛ سوم ، گاهی بر اموری اطلاق می شود که از راه های عادی حاصـل نمی شود، مانند آنچه اولیای الاهی از طریق غیرعادی (مثل وحـی و الهـام ) بـه دسـت می آورنـد؛ مانند: «ذلک من نباء الغیب نوحیـه إلیـک »؛ «ایـن از خبرهـای غیـب اسـت کـه بـه تـو وحـی می فرستیم » (یوسف : ١٠٢) (مکارم شیرازی ، ١٣٨٦: ٢١٧/٧).