چکیده:
آثار نظامی گنجوی، بهویژه «هفت پیکر» حاوی پیامها و مفاهیمی است که آبشخور بسیاری از آنها برگرفته از ناخودآگاه فردی و جمعی اوست که در بیانی نمادین و در لایههای رمز انعکاس یافته است. این نوع زایش ادبی برگرفته از نفوذ به نمایههای عمیق اسطورهای در وجود این شاعر و بروز و ظهور آن در غالب داستانهایی است که بیش از هر چیز، شگفتی و درک تجربة بیزمانی را به خواننده القا میکند. این مقاله بر اساس رویکرد اسطورهشناسی و بهرهگیری از اسطورة بنیادین آفرینش و اسطورة دایرهکه در راستای اسطورة آفرینش به آن پرداخته شده است، ساختار فکری اسطورهای شاعر را نمایان میکند که روح اسطوره را در درونیترین ابعاد فکری شاعر طنینانداز کرده است. همچنین، به واکاوی و کشف معنای رمزی و تأویلی عناصری در این زمینه از قبیل، اسطورة درخت و اسطورة جاودانگی از رهگذر حضور کامل در بهشت به مدت یک شبانهروز بر اساس اسطورة دایره و عامل اصلی هبوط بر اساس رهیافت اسطورهای پرداخته است. در این پژوهش، با روش تحلیلیـ استنادی و با استفاده از تأویل، در گشودن نشانههای موجود در این باب، دریافتی متفاوت و مستند از دو افسانة گنبد سیاه و گنبد پیروزهای در ساختار روایی داستان آفرینش ارائه شده است.
خلاصه ماشینی:
"در قرآن کریم نیز با نگاهی تأویلی درخت مقدس و پاک را به گفتار پاکیزه مانند کرده است کـه کنه آن در زمین و نهایت آن در آسمان هاست و بـدین وسـیله حـد واسـط و میـانجی زمـین و آسمان محسوب می شود: ألم تر کیف ضرب الله مثلا کلمۀ طیبۀ کشجرة طیبۀ أصلها ثابت وفرعها فی السماء: آیا ندیدی چگونـه خداونـد کلمـۀ طیبـه (و گفتـار پـاکیزه ) را بـه درخـت پــاکیزه ای تشــبیه کــرده کــه ریشــۀ آن (در زمــین ) ثابــت ، و شــاخۀ آن در آســمان اســت ؟! (ابراهیم /٢٤): «درخت در فضایی سبز روی می نماید؛ فضایی که در آن ، درخت ، حرکت ، رفـتن و شدن (جلوه های خوش هستی) را تداعی مـی کنـد و همیشـه بـر بسـتری از نمادهـای روشن ، زاینده ، زنده و حرکت زا، مانند ماه ، آتش ، خورشید، آب ، اناهیتا، زن ، شـیر، گـاو، بز، مار و صلیب حرکت می کند و طراوت و شادابی و حرکت به سوی نـور را در معنـای جوهرة معنای نمادین خود نشان می دهد» (پورخالقی چترودی، ١٣٧٨: ١١).
در اینجا جاودانگی جلوه ای از خود را نمایان می سازد و خضر که راهنمای آب حیـات ابـدی است ، در راه ماهان ظهور میکند و نیم روز محنت زا و ناکامل ماهان در اینجـا پایـان مـییابـد و ماهان سیر دایره وار آفرینش را کامل می کند و به نقطۀ آغازین داستان یعنی مقام امـن و همـان باغی که در آن و در حضور یاران در ناز نعمت بود، ظاهر میشود: «دست خـود را سـبک بـه دسـتش داد دیــده دربســت و در زمــان بــه گشــاد دیــــد خــــود را در آن ســــلامتگاه کــــاولش دیــــو بــــرده بــــود ز راه چون که سـر برگرفـت ، در بـر خـویش ، دید شخصی بـه شـکل و پیکـر خـویش نیـــت پـــاک تســـت کآمـــد پـــیش مــی رســاند تــو را بــه خانــۀ خــویش » (همان : ٢٥٦)."