چکیده:
محمدتقی جعفری تبریزی معتقد است تنها کسی میتواند طعم واقعی معنای زندگی را بچشد که از خود طبیعی فاصله گرفته و به خود حقیقی نائل آید. او با الگو قرار دادن مذهب، عقل و فطرت آگاه، به معرفی حیات معقول میپردازد و زیستن در حیات معقول را زیستن در حیات معنادار میداند. اما فریدریش نیچه نظریه نیستانگاری - خلق ارزشهای جدید و جایگزین کردن آنها بهجای ارزشهای گذشته - را در چهار عرصه مهم زندگی انسانها بیان میکند: 1. نیستانگاری در قلمرو حقیقت؛ 2. نیستانگاری در قلمرو دین؛ 3. نیستانگاری در قلمرو زندگی زاهدانه؛ 4. نیستانگاری در قلمرو اخلاق متداول. نیچه انسانی را که با توجه به نظریه «اراده معطوف به قدرت» و بنابر توانمندیها و استعدادهای درونی خود و بدون تبعیت از آرمانهای از پیش طراحی شده رفتار کند، «فراانسان» مینامد. اراده قدرت در اندیشه نیچه، انسان را به نهایت توانخواهی میرساند.
Mohammad Taqi ja`fari Tabrizi believes that only one may perceive the real meaning of life who distances one`s natural self and attains one`s true self. Taking religion، reason and knowledgeable human nature as models، he introduces reasonable life and views such a life to be meaningful. Friedrich Nietzsche، however، explains nihilism – creating new values and putting them in place of the preceded ones- in four realms of human''s life including those of reality، religion، mystical life and common morality. He has known those acting according to this theory -the will to power- and according to their abilities and talents and not following any pre-established ideals as «surhomme». The will to power in Nietzsche''s thought، as is claimed، has prepared a ground for man to arrive at the highest degree of potency.
خلاصه ماشینی:
"به باور او، انسانی که خود را در مواجهه با زندگی بیمعنا میبیند و درصدد جایگزین کردن آن با زندگی معنادار است، از دو حال بیرون نیست: یا از قدرت و توانایی بالای روحی برخوردار است و ازاینرو ارزشهای متداول را بیارزش میداند و آنها را درهم میشکند تا خود، فعالانه ارزشهای تازهای را خلق و آنها را جایگزین ارزشهای قدیمی کند؛ یا انسان با وجود اینکه ارزشهای متداول را پوچ و فاقد ارزش تشخیص داده است، به این دلیل که دچار انحطاط و ضعف روحی است، به همان وضع موجود اکتفا میکند.
بنابر آنچه گفته شد، فریدریش نیچه برخلاف محمدتقی جعفری معتقد است نهتنها عالم هستی هیچ آغاز و انجامی ندارد و معقول نیست، بلکه هستی و زندگی انسان بیمعناست؛ ولی باید به استقبالش رفت و با ارزیابی خود به آن معنا بخشید.
بنابر آنچه گفته شد، محمدتقی جعفری دین را مهمترین عامل کشف معنا در زندگی انسانها معرفی میکند و برای تمامی عوامل و عناصر جان و حیات، جایگاه انسان در عالم هستی، رسالت انسانی و ایدئالهای اعلای انسانی، معنایی دینی درنظر میگیرد.
نیچه مرحله فراانسان را مرحله تحقق معنای واقعی زندگی انسانها معرفی مینماید؛ زیرا در این مرحله هیچ عامل بیرونی انسان را بهاجبار به سویی سوق نمیدهد؛ بلکه او صرفا مطابق خواستهها و استعدادهایش به زندگی خود معنا میبخشد؛ مرحلهای که انسان از اعتقاد به دین و عامل ماورای طبیعت برکنار، و غرق در زندگی زمینی و حسانی میباشد و در تلاش است تا با اراده معطوف به قدرت به هرآنچه میخواهد، دست یابد."