چکیده:
پرداختن به مباحث نفسشناسی و بهخصوص تحلیل نظریه عینیت نفس و مزاج، برای دستیابی انسان به جایگاه معقول معاد از اهمیت بسزایی برخوردار است. موافقان این نظریه، نفس را مبدأ فاعلی برای ظهور آثار و افعال حیاتی میدانند؛ ولی در عین حال، این مبدأ فاعلی را نوعی عرض بهنام مزاج دانسته و معتقد به عینیت نفس و مزاج میباشند. در مقابل، مخالفان این نظریه قائل به جوهریت نفس بوده و عینیت نفس با هر عرضی ازجمله مزاج را نمیپذیرند. در این مقاله پس از شرح مبادی تصوری نظریه عینیت نفس و مزاج، به نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت. بدین منظور ادله رد این نظریه در دو دسته مستقیم و غیر مستقیم ارائه شده است. ادله مستقیم اشاره به دلایلی دارند که مستقیما بر تغایر نفس و مزاج حکم میکنند؛ ولی ادله غیر مستقیم در مرحله اول عهدهدار اثبات جوهریت نفس میباشند و در مرحله دوم میتوان از آنها نفی نظریه عینیت نفس و مزاج را نتیجه گرفت. پس از تأمل در این دو دسته دلیل، بهروشنی میتوان به عدم عینیت نفس و مزاج حکم نمود.
In order to arrive at a better understanding of resurrecting individuals، one should consider theories of soul and، more specifically، that saying the sameness between soul and temperament. Advocates of this theory assert that soul is the efficient cause for the appearance of biotic effects. They also maintain that this efficient cause (i.e. soul) is an accident called temperament and، hence، soul and temperament are the same. In contrast، opponents of this theory believe in the essentialism of soul and do not agree with the sameness of soul and any accident، including temperament.
In this paper، conceptual and theoretical backgrounds of this theory along with the debates around it have been given at first and then، some arguments against this theory have been presented. In doing so، two types of arguments will be presented: first، direct ones that maintain soul and temperament are inhomogeneous; second، indirect arguments that argue for essentialism of soul. Based on these arguments، it has been concluded that soul and temperament are not exact same thing.
خلاصه ماشینی:
ادله مستقیم اشاره به دلایلی دارند که مستقیما بر تغایر نفس و مزاج حکم میکنند؛ ولی ادله غیر مستقیم در مرحله اول عهدهدار اثبات جوهریت نفس میباشند و در مرحله دوم میتوان از آنها نفی نظریه عینیت نفس و مزاج را نتیجه گرفت.
ملاصدرا نیز در جلد هشتم الاسفار الاربعه به بحث از چیستی نفس پرداخته و بنابر نظریه مشهور درخصوص چیستی نفس، ادلهای برای اثبات جوهریت نفس و تغایر آن با مزاج عنوان مینماید (صدرالدینشیرازی، 1981، ج8، ص49-29).
بنابراین ادله غیر مستقیم، در مرحله اول اثبات میکنند که نفس جوهر است و در مرحله بعد با توجه به پذیرش جوهریت نفس میتوان نتیجه گرفت که نفس نمیتواند هیچکدام از اعراض و ازجمله مزاج باشد.
بنابراین میتوان از این ادله بهصورت غیر مستقیم برای اثبات تغایر نفس و مزاج بهره برد.
بنابر دو مقدمه عنوانشده، دیگر صحیح نیست که بپذیریم نفس در عین تجرد، همان مزاج باشد؛ یعنی اگر اثبات شود نفس، مجرد است، با توجه به اینکه میدانیم هر موجود مجردی، جوهر است و عرض نیست، بنابراین حکم به مغایرت نفس که مجرد است و مزاج که مجرد نیست، بهراحتی قابل تبیین است (رازی، 1411، ج2، ص232-231؛ صدرالدین شیرازی، 1981، ج8، ص40).
بنابراین میتوان این دسته از براهین را بهصورت غیر مستقیم برای رد نظریه عینیت نفس و مزاج درنظر گرفت.
از سوی دیگر ادله غیر مستقیم نقد این نظریه، اشاره به براهین اثبات جوهریت نفس دارد؛ بدین معنا که با توجه به این ادله میتوان معتقد شد که نفس هیچیک از انواع اعراض و ازجمله مزاج نمیباشد.