چکیده:
ملاصدرا، مانند دیگر فیلسوفان، حقیقت وجود یا «وجود بما هو وجود» را موضوع فلسفه می داند. حقیقت وجود متن و واقعیت خارجی است، که ملاصدرا اصالت آن را ثابت می کند. وی در جای جای فلسفه خود خصوصیاتی برای این حقیقت ذکر می کند و بنیان مباحث فلسفی را بر آن بنا می نهد. نکته قابل توجه آن است که با مقایسه این خصوصیات با ویژگی های واجب الوجود، مشخص می شود که مراد ملاصدرا از حقیقت وجود همان واجب الوجود است. بر این اساس، درست است که موضوع فلسفه موجود بما هو وجود یا همان حقیقت وجود است ولی با توجه به خصوصیات واجب و یکسانی آن با حقیقت وجود، می توان پی برد تمامی بحث های فلسفه صدرا، در حقیقت، حول واجب الوجود است و گویا وجودی غیر از این وجود تحقق ندارد و سایر موجودات به واسطه حقیقت وجود محقق هستند.
خلاصه ماشینی:
بـر ایـن اساس ، درست است که موضوع فلسفه موجود بما هو وجود یـا همـان حقیقـت وجود است ولی با توجه به خصوصیات واجب و یکسانی آن با حقیقت وجـود، میتوان پی برد تمامی بحث های فلسفۀ صدرا، در حقیقت ، حول واجـب الوجـود است و گویا وجودی غیر از این وجود تحقق ندارد و سایر موجودات به واسطۀ حقیقت وجود محقق هستند.
(صدرالدین شیرازی، ١٩٩٠: ١١٥/١ـ١١٦) در تبیین چرایی توانایی ممکنات برای حکایت از واجـب گفتـه شـده اسـت : مدرک بالذات در هر موجودی نحوة وجود آن است ، از سوی دیگـر، وجـود هـر شیء چیزی جز عین ربط و هویت مرتبط او به وجود واجب تعالی نیست .
(همو، ١٩٩٠: ١١٦/١ـ١١٧؛ همو، ١٣٦٦: ٦٤/١؛ همو،ب ١٣٧٨: ٢١٦) نتیجه آنکه با علم حضوری، اصل تحقق و حقیقت وجود واجب به نحو بسیط ـ و نه با کنه و تمام حقیقت ـ برای انسان کشف میشـود، ایـن ادراک بـرای هـر موجودی که درجه ای از قدرت درک و شناخت را داشـته باشـد حاصـل اسـت .
علاوه بر آن اگر معنای وجود ـ که تحقق شـیء را بیـان میکند ـ عین حقیقت واجب نیست بلکه مفهومی خارج از ذات است کـه بـر آن حمل میشود و صدق عرضی بـر آن دارد، واجـب در وجـودش محتـاج اسـت .
اما هـر وجـودی کـه ایـن مفهوم از آن انتزاع میشود با هر مرتبه ای از وجود که باشد غیر از وجـود چیـزی نیست و نمیتوان آن را دومی وجود مطلق حساب کرد بلکه همـان اسـت .