چکیده:
یکی از ویژگیهای تاریخ سیاسی ایران در قرن هشتم هجری قمری، حد فاصل زوال ایلخانان تا روی کار آمدن تیموریان ، وجود سلسله های محلی متعددی است که در چهار گوشه ایران تشکیل شدند. در این میان ، شرق ایران و خراسان ، محل قدرت نمایی حکومت های متعدد از جمله حکومت سربداران با اتکا به مذهب تشیع اثنیعشری بود. در جوار سربداران و پیش از آنان ، حکومت های سنیمذهب طغاتیموریه ، آل کرت و جانی قربانیها نیز جهت کسب قدرت سیاسی به تکاپو برخاسته بودند. پژوهش حاضر، با به کارگیری روش توصیفی ـ تحلیلی، تلاش میکند به این پرسش پاسخ دهد که مناسبات غالبا خصمانه سربداران و حکومت های همجوار چه آثار و پیامدهایی داشته است ؟ نوشتار حاضر بر آن است تا نشان دهد که این مناسبات خصمانه ، در نهایت ، به ضعف و در نتیجه ، زوال و سقوط حکومت های محلی خراسان منجر شده است . از سویی، آشفتگی اوضاع اقتصادی و اجتماعی، عدم تحقق وحدت سیاسی و تاخیر در شکل گیری دولت شیعی فراگیر در ایران از پیامدهای قطعی جدال های سیاسیـ مذهبی این حکومت ها بود که نهایتا زمینه را برای ورود امیر تیمور گورکانی به خراسان و تحقق شکل گیری حکومت متمرکز هر چند مستعجل در ایران ، آن هم با اتکا به یک یورش خارجی فراهم آورد.
خلاصه ماشینی:
از سویی، آشفتگی اوضاع اقتصادی و اجتماعی، عدم تحقق وحدت سیاسی و تأخیر در شکل گیری دولت شیعی فراگیر در ایران از پیامدهای قطعی جدال های سیاسیـ مذهبی این حکومت ها بود که نهایتا زمینه را برای ورود امیر تیمور گورکانی به خراسان و تحقق شکل گیری حکومت متمرکز هر چند مستعجل در ایران ، آن هم با اتکا به یک یورش خارجی فراهم آورد.
پیامدهای گستردة سیاسیـ اجتماعی و اقتصادی پس از برچیده شدن بساط دولت ابوسعید بهادرخان در سال ٧٣٦ قمری، سرزمین وسیع ایران ، گرفتار جنگ های داخلی و نفاق و کشمکش سلسله های کوچکی شد که از فقدان یک حکومت مقتدر ثابت استفاده کردند و چند صباحی حکومت های مستعجلی ایجاد نمودند (آملی، ١٣٤٨: ١٨١؛ ٧٧ :١٩٩٤,Lawrence): «و در آن روزگار بایران زمین در هر مملکتی طایفه ای خروج کرده بودند و اساس سلطنتی انداخته و بتمادی ایام فرصت قوت و مکنتی تمام یافته و رایت استقلال و استبداد برافراخته » (مرعشی، ١٣٤٥: ٢) یا به گزارش پطروشفسکی، گروه های نیرومندی از فئودال های محلی به خاطر کسب قدرت با یکدیگر در مبارزه بودند و ایلخانانی از بازماندگان چنگیزخان را که بیشتر به پادشاهان خیمه شب بازی مشابهت داشتند، بر تخت سلطنت مینشاندند و حکومت ایشان که بیشتر اسمی و ظاهری بود، در حدود اراضی دستجات ملوکالطوایف یاد شده مورد قبول واقع می شد (پطروشفسکی، ١٣٥١: ٨).
همین «برقاعده بودن » خواجه علی مؤید و آشفتگی اوضاع خراسان در پی روابط خصمانۀ حکومت های محلی این منطقه ، شوم ترین و هولناکترین نتیجه را که همانا یورش خونین تیمور به ایران بود در پی داشت .