چکیده:
فردریک کاپلستون، برای اهل فلسفه، چهرة شناخته شدهای است و نام وی «یک دوره تاریخ فلسفه» را با یازده جلد تداعی میکند که جزو منابع معتبر دانشگاهی است. کاپلستون، فصلی از جلد اول اثر خود را به گزارش نظریة مثل اختصاص میدهد. او پس از مقدمهای کلیدی و معرفی تلقی مرسوم از نظریة مثل، میکوشد با استناد به متن برخی محاورههای افلاطون و بهره گرفتن از سخنان ارسطو، به تقریر نظریة مثل بدانگونه که افلاطون واقعا مدعی است بپردازد. اما به نظر میرسد گاهی نیت نیک کاپلستون با محتوای تقریر، او همخوانی ندارد. بخشی از این نوشته با بازنگری پارههایی از گزارش کاپلستون، نشان میدهد که مورخ از آغاز به روایتی شبه ارسطویی از نظریة مثل روی میآورد: طبق این روایت، مثل کلیات قائم به ذات خود هستند. لذا گزارش کاپلستون را ذهنیت «یکی بودن کلی با مثال» سایه میافکند که البته بخشی از تعلیم ارسطو نیز همین مطلب است. ضمن تحلیل رویکرد و تلقی کاپلستون، میکوشیم تا همانندی گزارش کاپلستون با روایت ارسطو را نشان دهیم و مواضعی از آن گزارش را با لحاظ مبانی خود افلاطون، بررسی یا مورد تردید قرار دهیم. افزون بر این، در نوشتة کاپلستون و ترجمة فارسی آن نیز ضعفهایی راه یافته است که طی بحث به برخی از آنها اشاره میکنیم.
خلاصه ماشینی:
بنابراين نظر به تعبير کاپلستون که با کلي، شرط هاي ثبات و متعلق عقل بودن را تأمين مي سازد، بايد نتيجه بگيريم که منظـور کاپلـستون از کلـي، عبـارت است از مثال يا مابازاي خارجي مفهوم کلي .
حقيقت امر اين است که سخن کاپلستون را بايد کامل کـرده و بـا توجـه بـه فـضاي گزارش خود وي بگوييم که بدون وجود کلي ، آنهـم بـه هـر دو معنـاي مثـال خـارجي و مفهوم کلي ذهني است که تحقـق نـوئزيس نـاممکن اسـت .
او پس از بيان چکيدة سخن افلاطون در محاورة فايدون مبني بر وجود نفـس قبل از اتحاد با تن و مشاهدة حقايق در ساحت پيش از هبوط و اينکه صدور حکم دربارة اشياء، مستلزم شناخت قبلي معيار است ، به نتيجه گيري پرداختـه و مـي گويـد: «اکنـون تفسير طبيعي نظريۀ مثل بدان گونه که در فايدون عرضه شده عبـارت از ايـن اسـت کـه مثل ، کليات قائم به ذات خود هستند» (کاپلـستون ، ١٩٦١، ١٧١= ٢٠٢).
قسمت دوم - کاپلستون و گزارش تلقي مرسوم از نظريۀ مثل ١٦- کاپلستون در تقرير تلقي مرسوم از مثل مي گويد: «در نظر افلاطون ، متعلق هايي که ضمن مفاهيم کلي (universal concepts) درک مي کنيم ، موضوعاتي که علـم بـدانها مي پردازد و متعلق هاي مابازاء براي حدهاي کلي حمل [بر موضوع ]، همگي مثل عيني يا کليات قائم به ذات هستند که در عالم متعالي مخصوص به خودشان - جـايي «در آنجـا» - جداي از اشياء محسوس موجوداند؛ تعبيـر «جـداي از»، عمـلا بـه معنـي جـدايي مکاني فهميده مي شود.