چکیده:
در اغلب آثاری که درباره دکارت نگاشته شده، صراحتا تصویری ریاضی از جهان در مابعدالطبیعه او عرضه شده است. اما چون در محافل فلسفی، آثار علمی و ریاضی دکارت مغفول مانده و بیشتر به آثار مابعدالطبیعی وی پرداخته شده توصیفی تحلیلی از اینکه دکارت چگونه طبیعت را جامه ریاضیات پوشانید و پای علوم دقیقه را به طبیعیات گشود مطرح نشده است. حتی برخی از اهل نظر، فلسفهورزیهای دکارت را مستقل از آثار علمی او دانستهاند، حال آنکه ظرایف تفکر ریاضی دکارت در تمام آثار مابعدالطبیعی او منشأ اثر بوده و این ظرایف بدون بررسی آثار ریاضی او پنهان خواهد ماند. این مقاله میکوشد مسیر دکارت تا رسیدن به تصویر ریاضی جهان را با عنایت به دقایق آثار علمی و ریاضی او بررسی کند و نشان دهد که چگونه چنین بینشی به نظام طبیعت، انسان را مسلط بر جهان و متصرف در آن کرده است.
خلاصه ماشینی:
اما دکارت ریاضـی خوانـده کـه نخسـت در پـی ایجـاد نـوعی روش عـام ریاضـی بـرای مطالعـه در تمـام علـوم بـود در میانـه راه ، چـاره ای بـرای گریـز از انتقـادات ارسطوییان یافت ؛ او دریافت که اگر بتواند با تدوین نوعی مابعدالطبیعه ، تصـویری از جهـان به دست دهد که متعلق ریاضیات واقع شود علاوه بـر آنکـه از چنـگ اعتـراض ارسـطوییان رهیده ، خواننده را، بی آنکه متوجه باشد، به اصول ارسطویی بی اعتنا کـرده و بهـره گیـری از ریاضیات در تحلیل پدیده های جهان را بدون هیچ گونه اسـتبعادی در نظـر او اسـتوار کـرده است (شهرآیینی ، ١٣٨٩: ٤٢).
دکارت همان طورکه با فروکاهش هر نقطه به سه مؤلفه طول و عرض و ارتفاع ، تمـام هویت هر نقطه را در این سه مؤلفه منحصر کرد و در هر مسـئله هندسـی ، فقـط از ایـن سـه مؤلفه بهره برد، در مابعدالطبیعه اش نیز ماهیت ماده را به امتداد در سه جهت (طول و عـرض و عمق ) محدود می کند (همو، ١٣٧٦: ٢٦٠) و این مژده را به بشر جدید می دهد کـه از ایـن به بعد برای فهم اشیا و پدیده های جهان لازم نیست چیزی جز شکل فضایی و حرکت ـ که عامل تمایز پاره های این امتداد سه بعدی است ـ به ماده نسبت دهیم و کافی است هـر شـی ء را به عنوان «یک شکل یا مجموعه ای از اشکال هندسـی متحـرک » بررسـی کنـیم (همـان : .
قانون سوم از قوانین سه گانه حرکـت در جهـان دکـارتی ، محـل ظهـور ایـن دیـدگاه هندسی در متافیزیک دکارت اسـت (١٢٧ :٢٠٠٨ ,Domski)؛ دکـارت در قـانون مـذکور، این مطلب را تبیین می کند که جسمی که در مسیری منحنـی حرکـت مـی کنـد، علـی رغـم اینکه حرکتش به صورت کلی در امتداد یک خط منحنی است ، اما در هر لحظه ، تمایل بـه حرکت در امتداد یک خط مستقیم دارد (٢٩ :١٩٩٨ ,Descartes).