چکیده:
زمینه: در زمینه رابطه احتمالی میان اخلاق و سیاست چهار دیدگاه در میان صاحبنظران وجود دارد: نظریه جدایی اخلاق از سیاست، نظریه تبعیت اخلاق از سیاست، نظریه دوسطحی اخلاق و سیاست و نظریه یگانگی اخلاق و سیاست. نماد بارز دیدگاه اول، ماکیاولی است. این دیدگاه، ورود اخلاق به عرصه سیاسی را ممنوع و خطرناک میداند و آن را عامل ناکامی سیاست قلمداد مینماید. دیدگاه دوم در کل مطرود و نامعتبر است و طرفدار چندانی ندارد. زیرا برای اخلاق هویت و اصالتی قائل نیست. در دیدگاه سوم، اصول اخلاقی در امور سیاسی پذیرفته می شود درحالی که معتقد است؛ اخلاق سیاسی با اخلاق فردی متفاوت است و در دیدگاه چهارم، اخلاق و سیاست هر دو مظاهر حکمت عملی و ارزش مدارند و میان آن دو یک نوع اتحاد برقرار است به شیوه ای که میتوان اخلاق را سیاست فردی و سیاست را اخلاق جمعی دانست. مقاله حاضر با هدف بررسی این روابط احتمالی میان اخلاق و سیاست شکل گرفت. نتیجه گیری: در نظام های سیاسیای که هدف نهایی آنها دستیابی به قدرت است میان سیاست و اخلاق سازگاری برقرار نیست و تنها در صورتی میان سیاست و اخلاق رابطهای مثبت و سازنده برقرار خواهد بود که هدف نظام سیاسی سعادت بشر باشد. در اینصورت می توان سیاست را سیاست راستین نامید که با اخلاق سازگار است. در نگرش اسلامی و نیز در دیدگاه فیلسوفان الهی و نیز فیلسوفان قدیم یونان مانند: سقراط، افلاطون و ارسطو، سیاست راستین بر پایه اخلاق است که سعادت انسان را جستجو می کند و نظام سیاسی منهای اخلاق، سرنوشتی جز دیکتاتوری و فساد ندارد.
خلاصه ماشینی:
بر اساس این نظریه، باید میان قواعد اخلاق و الزامات سیاست تفاوت قائل شد و براساس واقعیت و با در نظر گرفتن منافع و مصالح، به اقدام سیاسی دست زد.
براساس این رویکرد که گاه واقعگرایی سیاسی نیز نامیده میشود، توجه به اخلاق در سیاست، به شکست در عرصه سیاست میانجامد، زیرا مدار اخلاق حق و حقیقت است، حال آن که غرض سیاست، منفعت و مصلحت میباشد.
نظریۀ اخلاق دو سطحی با توجه به این دیدگاه، برخی امور، اخلاقی بوده و سیاسی نمیباشد و در برابر نیز برخی امور، سیاسی بوده و اخلاقی نیست، اساس این نظریه برای حفظ ارزشهای اخلاقی3 و پذیرش پارهای اصول اخلاقی در سیاست است.
اخلاق و سیاست هر دو از شاخههای حکمت عملی و در پی تأمین سعادت انسان هستند بهطوریکه طرفداراهای این نظریه، معتقدند سیاست، فنی است که به تحقق زندگی اخلاقی میپردازد (20).
اما با این تفاسیر آیا معیار اخلاقی بودن در حوزه رفتار سیاسی با اخلاق فردی متفاوت است؟ سیاستمداران به راستی آیینههای جامعه خویشاند و شکلی از تجسم استعدادهای آنند.
نظام سیاسی مردم سالار8 این نظام، نظام سیاسی باز است که در آن گروهها و افراد در حوزه خصوصی و عمومی از استقلال کاملی برخوردارند؛ قوانین بر روابط اجتماعی و سیاسی حاکم بوده و حقوق طبیعی و بشر رعایت میشود و قوه قضاییه با استقلالی که دارد باید این اصول را با موارد عینی مطابقت دهد.
اخلاق فردی15 این شکل از اخلاق، اخلاقی است که فرد خود به هر شکلی که مایل است رفتارش را بدون در نظر گرفتن مصلحت نظام سامان میبخشد.