چکیده:
رمان ملکان عذاب آخرین رمان چاپ شده ابوتراب خسروی است. اهمیتی که خسروی برای کلمه و کتابت قائل است و سبک پسامدرنی که به کمک کلمه ایجاد می کند در این داستان نیز همچنان تداوم یافته است؛ اما تلاش نویسنده برای ایجاد فضا و شگرد تازه، سبب پیچیدگی داستان شده است. برای دریافت اسباب این پیچیدگی و فهم و تحلیل متن، با استفاده از عناصر غیرروایی، دلالت ضمنی نشانه ها و تقابل دوگانه ای که در کنش دلالت وجود دارد، به تحلیل ژرف ساخت داستان و تبیین پیوند آن با شگرد نویسنده پرداخته ایم. ژرف ساخت اصلی داستان مبارزه با زمان است. شیوه روایت داستان به صورت چندمحور با ژرف ساخت آن تطابق دارد. نویسنده، با توجه به اهمیت و پیوندی که میان کلمه و آفرینش وجود دارد، به ایجاد پیوندی میان نوشتن و آفرینش و اهمیت کتابت در خلق و ایجاد روی آورده است و به ترسیم ساختار مدور شخصیت های داستان پرداخته است. تجسدیافتن شخصیت های داستان به صورت کلمه و عناصر کتابت، موجب حیات یافتن راوی درقالب شمایل های جدید یعنی همین شخصیت هایی می شود که درقالب کلمه متجلی شده اند. شیوه جدید نویسنده برای مبارزه با زمان، شیوه «استحاله در متن» است؛ شخصیت های داستان درقالب شمایل های راوی در متن حلول می یابند و در قرائت متن به حیات خود تداوم می بخشند. عناصر نمادین داستان نیز با ساختار مدور شخصیت ها پیوند دارند و درجهت گسترش ژرف ساخت داستان، در چارچوب استحاله در متن، صورت بندی شده اند.
The novel Malekan-e- Azab is the latest published work by Abu Torab-e Khosravi. The significance which is always assumed by Khosravi for words and writing is conspicuously seen in this novel as well; however، the author’s attempt to develop novel atmosphere and techniques has added a new dimension of complexity. To fully appreciate this complication and to gain an understanding of the discourse، we will investigate the deep structure of the novel and its affinity with the author’s technique، drawing on non-narrative elements، the implication of the signs and the binary contrast involved in the process of signification. The theme of the novel is a battle against Time. The technique of narration is multi-dimensional which is compatible with its deep structure. Given the significance of the association between words and creativity، the author has endeavored to develop a close connection between words and creativity and writing. In doing so، the author provides a circular portrayal of the characters. The realization of the characters by words and literary elements has induced a vivid image of the narrator by exploiting new indexicals which are constituted by the characters. The author’s novel technique to battle against Time is metamorphosis; the characters are realized as narrative indexicals and lead their lively life throughout the narrative. The symbolic elements of the narrative are closely interweaved with the circular structure of the characters and are so formulated to develop the deep structure of the narrative within a transformational framework.
خلاصه ماشینی:
"تمام مواردی هم که از گفتن و گفت وگو سخن رفته است ، گفت وگوها و گفتارها به گونه ای حساب شده و بازنویسی شده است و به گونه ای نیست که نشان از گفت وگوی بداهه داشته باشد، جز در مورد ماجرای دستگیری و مرگ و زندانی شدن سرگرد سلیمی ، که با جابه جاکردن الفاظ و القاب مثل سرهنگ و سرگرد صورت گرفته است که با بازنویسی نیز چندان تغییر نمی کند؛ یعنی در مواردی هم که سخن کودک یا نوجوانی نقل می شود، به خصوص از کودکی و نوجوانی راوی ، ما با گفتاری عاجل و بداهه سروکار نداریم ، بلکه این گفتارها حاصل بازنویسی های متعدد نویسنده یا راوی هستند و برمبنای طرح اصلی کتاب شکل گرفته اند که با چارچوب یادداشت برداری ، آن هم با تصحیح و تحشیه و شرح راوی در راوی همراه است .
استحاله در متن با استفاده از شیوه های پسامدرن نویسنده از شیوة فراداستان یا داستانی دربارة داستان (متس ، ١٣٨٩: ٢١٦) به صورت نقل روایت در روایت استفاده می کند تا نشان دهد روایت نویسنده درقالب نامة تکش نقل شده است : «پدر در نوشتة الصاقی اش که بر یادداشت منسوب به اشرف تکش نوشته است ، یادآوری می کند شاید این متن یک مرثیة منثور باشد و ازآنجاکه انجمن ملزم به تلاش برای نشر آثار تصویبی اعضا بود، باید این نوشته در رسالة تأملات شیخ بیاید» (خسروی ، ١٣٩٢: ٢٨٧)."