چکیده:
یکی از مکاتب جدید فلسفی، مکتب پدیدارشناسی است. بر اساس دیدگاه محوری این مکتب، تنها فنومن یا پدیدارهای امور متعلق شناسایی هستند. در مقاله حاضر نسبت مکتب پدیدارشناسی با مقوله معناداری بررسی می شود و بررسی خواهد شد که آیا با توجه به رویکردی که این مکتب نسبت به عالم و شناخت آن دارد، میتوان برای عالم معناداری قائل شد؟ بررسیهای این مقاله نشان میدهد که با رویکرد پدیدارشناسی هرمنوتیکی که پدیدارشناسی را به تجربه دینی و در نهایت جنبه هرمنوتیکی آن بازمیگرداند، نمیتوان معناداری را توجیه کرد اما با دیدگاه الهیات سیستماتیک ـکه بهلحاظ قبول معنا، جزو پدیدارشناسی دینی و از رویکردهای دیگر در پدیدارشناسی شمرده میشودـ میتوان بحث معناداری را اثبات نمود.
خلاصه ماشینی:
"اما در باب تأثیر محتوای الهیات سیستماتیک بر مسأله معناداری، یکی از مسائل مهم آن است که بنا بر دیدگاه طرفداران مکتب الهیات سیستماتیک، از جمله پل تیلیش ، شرایط بشری مسائل بنیادینی را مطرح میکند که فرهنگ بشری آنها را به شیوههای متفاوت در سبکهای برجسته آثار هنری خویش ظاهر میسازد و سنن دینی به آنها پاسخهایی میدهد که در نمادهای دینی متجلی هستند.
در این بخش این مسأله بررسی میشود که چگونه میتوانیم در برابر نیروهای مخربی که حیات ما را به فروپاشی تهدید میکند ایستادگی کنیم ؟ بخش سوم، با نماد «عیسی بهعنوان مسیح»، این مسأله را پیش میکشد که چگونه میتوانیم مظاهر دنیوی مسأله بیگانگی که در خودمان و اطرافمان تجدید میکنیم را درمان کنیم؟ بخش چهارم نماد «روح الهی» را به جلوههای مسأله ابهام فرهنگ جدید ربط میدهد و بررسی میکند که حیات ما چگونه میتواند اصیل باشد درحالیکه اخلاق، اعمال و مظاهر فرهنگی ما کاملا مبهم هستند؟ سرانجام، بخش پنجم نماد «ملکوت خدا» را به این پرسش مرتبط میسازد که آیا تاریخ معنایی دارد؟ این بخش اخیر اصلیترین منبعی است که در آن تیلیش از معناداری در الهیات سیستماتیک خود بحث میکند.
3. به نظر میرسد در رویکرد هرمنوتیکی مکتب پدیدارشناسی در مسأله معناداری، نوعی انحطاط کلی پیش آمده است، زیرا این مکتب بهشدت تحت تأثیر سوبژکتیویستها قرار دارد، درحالیکه بنا بر نظر بسیاری از فیلسوفان و حکمای اسلامی، عالم محل جلوه حقایق است که خود انسان و ذهن و وجود او ظهور آن حقیقتند."