چکیده:
مراد از «حکمت نبوی» در اینجا نظام فکری و فلسفیای است که معتقد است پیامبر و فیلسوف نور معرفتشان را از مشکات و منبع واحد میگیرند و معرفت یقینی فقط از آن منبع افاضه میشود. بنابراین، در این نوشتار کیفیت دستیابی به این معرفت از جانب پیامبر و فیلسوف مورد بحث قرار میگیرد. با اینکه بهواسطه این منشا واحد میتوان وحدت نبوت و حکمت را نتیجه گرفت ولی نشان خواهیم داد که هرگز از آن لازم نمیآید که فیلسوف نیز مقامی همتراز با مقام پیامبر داشته باشد بلکه فیلسوف حتی در بالاترین مرتبه، از اسوه پیامبر تقلید میکند و راه او را ادامه میدهد
خلاصه ماشینی:
"اما کربن در مورد دیدگاه حکیمانی چون ابنسینا درباره وحدت فرشته معرفت و فرشته وحی، هوشمندانه تأکید میورزد که «این برداشت هرگز به عرفی شدن و دنیوی شدن وحی نبوی نمیانجامد بلکه پدیداری کاملا خلاف عرفی شدن از آن نتیجه میشود، یعنی حاصل آن قداستبخشی به معرفت فلسفی یا « قدسیت» معرفت فلسفی است، تا بدان حد که این معرفت از حد خویش برتر میرود و مرتبه معنوی نبی اسوه مرتبه عارف قرار میگیرد و در تجربه عرفانی، فلسفه به مابعدالطبیعه جذبه/ خلسه، ختم میشود» (کربن، 1394، 433).
واهبالعلم یا عقل فعال، معارف را به پیامبر و حکیمان (از میان انسانهای عادی) افاضه میکند و البته این معارف، فقط معارف دینی نیست بلکه همه شناخت یقینی آدمیان نسبت به انسان و جهان، افاضه همان عقل فعال، بهشیوه بالفعل ساختن قابلیتهای نفس بشر است.
میتوان گفت اتصال به عقل فعال، که امکان آن برای هر بشری فراهم است، مرتبهای از همان مقامی است که برای پیامبران و بهویژه پیامبر خاتم(ص) دست میدهد، چراکه اساسا اتصال به عقل فعال، عین معاد، رستاخیز آدمی، بازگشت او به ربالنوع انسانی و روحالقدس است؛ بهتعبیر نویسنده دبستان مذاهب: «ختم رسالت، اشارت به پیوستن به عقل فعال است، چه هر که بدو رسید و از او بهره اندوخت، خاتمالانبیاء باشد، زیرا اولین انبیاء، عقل اول است که آدم معنوی است» (کربن، 1394، 470).
ابنسینا پس از اشاره به اینکه عقل قدسی بالاترین مرتبهای است که برای نفس بشری حاصل میشود و خواصی از آدمیان از آن برخوردار میگردند، قوه خیال چنین افرادی را نیز متصل به همین عقل میداند و فعالیت این قوه در آنان را ادامه همان فعالیت عقلیشان در نظر میگیرد."