خلاصه ماشینی:
"عبداله شوشتری شدن ریچارد برتون انگلیسی، لباس درویشی پوشیدن وامبری جاسوس مجارستانی انگلیس، ایراندوست شدن ادوارد براون انگلیسی، مسلمان شدن میرزا یعقوب خان ارمنی، آخوند طالقانی شدن موسیو چرچیل انگلیسی در جنوب تهران و در نهایت مسلمان شدن مستر همفر انگلیسی و دهها مورد شبیه به اینها، آیا مبتنی بر حقایق تاریخی است یا ساختهی توهم توطئه!؟ چگونه خاطرات پطر کبیر وقتی در مجارستان نوشته میشود و توسط انگلیسها پخش میگردد و یا خاطرات لاهوتی در سازمان سیا نوشته و در ایران منتشر میشود و یا کار شبکهی کرمیت روزولت برای بدنام کردن مصدق در جریان کودتای 28 مرداد سال 32[1] و امثال آن که در نوشتههای امثال احمد اشرف، آبراهامیان یا همایون کاتوزیان و غیره مطرح میگردد، نشان از توهم توطئه ندارد، اما ادعاهای دیگر توهم توطئه است؟ کدام منطق عقلی و تاریخی میتواند این نامهی معروف سرگوراوزلی بارت را که در تاریخ 15 اکتبر 1844 به وزارت خارجهی انگلیس فرستاد و در آن عنوان کرد که عقیدهی صریح و صادقانهی من این است که چون مقصود نهایی ما فقط صیانت هندوستان میباشد، در این صورت بهترین سیاست این خواهد بود که کشور ایران را در همین حال ضعیف و توحش و ____________________________ [1].
آیا ساماندهی عناصر وابسته برای مصادرهی نهضت عدالتخواهی و قانونطلبی مردم ایران و از صحنه خارج کردن رهبران واقعی مردم به وسیلهی جعل اسناد و شایعه پراکنی و غیره، توهم توطئه است؟ اگر توهم است پس نامهی سر آرتور نیکلسون به سر ادوارد گری در 18 مارس 1909 که در آن با توافق روسیه به این نتیجه میرسند که مرحوم شیخ فضلالله نوری را از تهران تبعید کنند، چگونه تحلیل میشود؟![1] نیکلسون در این نامه مینویسد: آقای محترم عطف به تلگرافهای شمارهی 152 مورخ امروز، اینجانب افتخار دارد بدینوسیله رونوشت یادداشتی را که از طرف دولت روسیه دربارهی پیشنهاد و اقدام مشترک به اینجانب رسیده است را تقدیم دارد."