چکیده:
مفهوم «الگوی پیشرفت » در جهان مدرن ، خاصه در ادبیات علوم انسانی غالبا معنایی اقتصادمحور بر اذهان متبادر میکند و این امـر، دستاورد سلطه تمدن مدرن مغرب زمین بر پهنه جهان امروز است . تمدنی کـه ریشـه در هسـتیشناسـی و انسـان شناسـی سـکولار دارد.اسلام به عنوان دینی که داعیـه سـعادت دنیـوی و اخـروی نـوع بشـر را دارد، الگـوی پیشـرفت و تعـالی خـود را مبتنـی بـر هستیشناسی و انسان شناسی الهی عرضه میکند و تحلیل و تبیین این الگو، نیازمند نظریه پـردازی توسـط اندیشـمندان و متفکـران اسلامی است . «نظریه فطرت »، عنوان دیدگاهی انسان شناختی است که با تکیه بر اصـول عمیـق قرآنـی و قواعـد سـدید حکمـی و عرفانی بنا شده است . این نظریه سرشتی برای انسان تصویر مـیکنـد کـه الهـی، فراگیـر، تبـدیل ناپـذیر، غیراکتسـابی و معصـوم از خطاست و سایر موجودات ، بدین سیاق از آن بهره مند نیستند؛ لذا فطرت ، وجه تمایز انسان از سایر موجودات است . یکی از ابعـاد این نظریه ، توانمندی آن در تشریح پیوند وجودی میان انسان و دین است . نظریه فطرت ، دیـن را کتـاب تشـریع الهـی و انسـان را کتاب تکوین او میداند؛ لذا میان این دو، پیوندی ناگسستنی برقرار میکند. با تکیه بر این نظریه ، دلالت هـای کلانـی در طراحـی و تدوین الگوی پیشرفت میتوان یافت که برخی از آن ها عبارتند از، «ضابطه مندی عقلانی پیشرفت »، «فطرت محـوری، لازمـه عـدم انسداد مسیر پیشرفت »، «وحدت و یکپارچگی اجتماعی و لزوم التزام به نظریه فطرت »، «رابطه ضـروری دیـن و پیشـرفت »، «لـزوم جامع نگری الگوی پیشرفت »، «ضرورت التزام به مفهوم «الگوی بومی پیشرفت »، «التزام بـه تعامـل بـا دیگـر الگوهـای پیشـرفت » و «امکان شکل گیری الگوی جهانی پیشرفت ».
خلاصه ماشینی:
»(شاه آبادی، ١٣٨٧، الف ، ص ٣٢٠) این انس ابتدایی، برای انسان میتواند بسیار خطرساز باشد، چراکه اگر با مدد حجت درونی خود(فطرت ) و یا حجج بیرونی(انبیاء و اولیاء الهی) نتواند از حصار طبیعت رها شود، دائما انس بیش تری با این بعد وجودی خویش خواهد گرفت .
(جوادیآملی، ١٣٨١، ص ٢٧٥) دین ، حقیقت ثابتی است که در همۀ زمان ها و مکان ها تغییر در آن راه ندارد و این دین ثابت ، با فطرت ثابت و همگانی بشر هماهنگ است ، اما هر پیامبری که برای ابلاغ این دین ثابت به قوم و ملت خود مبعوث میشود، شریعتی نیز با خود دارد که این شریعت ، با طبیعت متغیر و در حال حرکت انسان ها هماهنگ است ؛ لذاست که دین خدا یکی است ، اما شریعت ها متفاوت است .
اگر عقلانیت در یک فرهنگ ، منحصر به عقل ابزاری شد، غایت حرکت ها و تکاپوها به امور دانی این جهانی تنزل مییابد و درهای تعالی قدسی به روی جوامع بسته میماند؛ لذاست که از منظر نظریه فطرت ، اساسا هر حرکتی پیشرفت نیست ، بلکه تنها حرکتی پیشرفت محسوب میشود که غایت آن و مسیر وصول به آن غایت و ابزارها و روش های تحقق آن غایت ، با گزاره های فطری هم افق باشد.
٢-٦- التزام به مفهوم «الگوی بومی پیشرفت »، با تکیه بر نظریۀ فطرت «بومی بودن » مفهومی است که دلالت بر ابتناء شاخص ها و ابعاد یک الگوی پیشرفت بر مؤلفه های فرهنگی، جغرافیایی، تاریخی و به طور کلی مختصات و ویژگیهای اختصاصی یک جامعه دارد.