چکیده:
گاه جدل بیحاصل و غیرکاربردی در زمینه معنا به مبـاحثی چـون ترجمـه افراطـی کـواین کشـیده میشود که در آن ، معنا نه طی تعامل بینافردی، بلکه به صـورت رفتارشناسـانه و طـی ارتبـاط میـان عمل و بافتار حاصل میشود و معنا دست نیافتنی تصویر میشود. در این میان ، فیلسـوف اسـپانیایی، خوزه اورتگا ی. گاست کمی از این فضای منطقی محض دوری میگزیند: وی هرچند همـه امـور بشری را در عین محتمل بودن دست نیافتنی میشمارد، نسبیت عام حاکم بـر ارتبـاط درون زبـانی و بینازبانی را پذیرفته و بسط میدهد و تعامل زبانی را عامل مفاهمه گـویش وران زبـان مـیدانـد. بـه زعم وی، سهل و ممتنع بودن برقـراری ارتبـاط باعـث تـن دادن سـاده و بـیپیرایـه آن بـه تحلیـل نمیشود و ترجمه نیز باری افزون بر ارتباط نخستین بـر گـردن متـرجم مـیگـذارد تـا در فضـای سکوت زبانی وارد شود و با ناگفته ها انتقال معنـا کنـد. ایـن مقالـه ضـمن تبیـین و تحلیـل نقادانـه تفصیلی آرای مذکور، الگوی ترجمانی ارائه شده از سوی اورتگا را به تصویر میکشد و کـاربرد آن را در عمل ترجمه بررسی میکند. در پایان و پس از مداقه در این نظرات میتوان نتیجه گرفـت کـه توجه فراوان اورتگا به بافت و کلان اندیشی نظری وی گاهی باعث میگردد که اهمیتی شـاید بـیش از واقع به ناگفته های درون و بینازبانی داده شود و برای مترجم نقشـی برسـازنده و ابـداع گـر قایـل شود که شاید در مورد ترجمه ادبی صادق باشد، ولی نادیده گرفتن اینکه بخش اعظم عمل ترجمـه در حیطه متـون غیرادبـی اسـت ، نقـش و رسـالت متـرجم را دچـار انحـراف و دگرگـونی بسـیار میکند.
خلاصه ماشینی:
"مترجمان همیشه سعی میکنند 1 internal form موضوعات و مفاهیم خارجی را برای فرهنگ و زبان خودی متناسب سازی کنند تا قابلیت جایگیری یا امتزاج را در زبان مادری بیاید در حالیکه شکل عرضۀ معنا متفاوت خواهد بود و تاثیری کاملا یا تا حدودی متفاوت در زبان مقصد بر جای خواهد گذاشت (گاست ، ١٩٩٢: ٩٦؛ وایت ، ٢٠٠٣: ١٠) و این دقیقا آغازی بر فصل آرمان شهری ترجمه است که در عین مصالحۀ بین زبانی، نگه داشت همان درجه ارتباطی کلام را ناممکن میکند و گرچه گاه توفیق نسبتا جزیی در این زمینه شادی را برای مترجم به همراه میآورد، ولی غبن از دست دادن رشته اصلی سخن همواره با وی قرین و همنشین خواهد بود.
در مسیر نزدیک کردن ترجمه به متن اصلی، انتقال و حفظ ژانرهای ادبی نو باعث رهایی از اشتباه در درک متن اصلی و میانجیگری میشود و هرچه ترجمه کردن از نظر زمانی از زمان تألیف متن اصلی دورتر باشد، امکان تغییر و تحولات سبکی بیش تری به منصه ظهور میرسند (گاست ، ١٩٩٢: ١٠٨؛ شولت و بیگوئینت ، ١٩٩٢: ٣٦) چراکه سبک های معمول و کهنه روزگاری نو بوده اند و حال فاصله گرفتن همان فضای سکوت را ایجاد میکند تا مترجم بهترین راه را برای گفتن و مسکوت گذاشتن برگزیند."