چکیده:
«حقوق بشر» آن دسته از حق هایی اند که همه افراد بشر به طور طبیعی ، یعنـی از آن جهـت که بشرند، دارای آن می باشند. این حقوق دارای سه ویژگی شمول، اهمیت بسـیار زیـاد و امکان استیفا هستند. نظریه های موجه ساز حقوق بشر در غرب اتفاق نظر دارند که طبیعت بشر ریشه وجـود این حقوق است ؛ ولی این نظریه ها در اینکه کدام خصوصیت از خصایص طبیعـت بشـری ملاک و دلیل وجود این حقوق است ، اختلاف دارند. میل ذاتی انسان بـه نیکـی ، کرامـت بشر و فاعلیت اخلاقی انسان، مشهورترین معیارهای تعیین حقوق بشر در غرب می باشد که باعث تفکیک این نظریه ها شده است . هیچ یک از این آرا به رغـم شهرتشـان از اسـتحکام علمی کافی در دفاع از حقانیت این حقوق برخوردار نیستند. در مقابل ، تنها نظریه قابل دفاع در تبیین مبانی حقوق بشر، نظریه ای است بدیع کـه بـر آموزههای عقلی اسلامی مبتنی می باشد و در این نگارش با عنوان «نظریه گرایش بـه مقـام انسان کامل » شناخته می شود. براساس این نظریه ، صلاحیت معنوی بشـر در جهـت وصـول به مقام والای خلیفة اللهی ، معیار تعیین حقوق بشر است .
“Human rights” are among those rights of which all human beings naturally (in other words, since they are human beings) enjoy. These rights are of three characteristics: inclusivity, paramount importance, and possibility of vindication. The theories justifying human rights in the West are in agreement that such rights have their roots in man’s nature; but concerning the point what which characteristic of the man’s nature may be a standard or a basis for such rights, these theories are in disagreement. Man’s essential inclination to good, human dignity, and man’s moral agency are among the most well-known standards to determine human rights in the West according to which these theories have been distinguished from each other. In spite of their fame, none of these opinions is scientifically suitable to defend legitimacy of these rights. On the other hand, the only theory to explain principles of human rights which may be defended is a novel theory which is based on the rational Islamic doctrines which is, in the present article, known as “the theory of inclination of the station of Universal Man”. According to this theory, human’s spiritual competence to attain the lofty station of Divine Vicegerency is the standard to determine human rights.
خلاصه ماشینی:
"وی که نظریه کرامت ذاتی بشر را «نظریـه سـازنده حقـوق بشـر» ( Constructivist Theory of Human Rights) نامیده است ، اعتقاد دارد: کرامت و عزت شأن بشر حقوق بشر را تولید می کند، به طوری که انکـار ایـن حقـوق ٤٧ مستلزم انکار انسانیت بشر است ؛ بنابراین تنها راه شناخت حقوق بشر آن است که ما به وسیله دانش انسان شناسی فلسفی ، ذات دارای کرامت بشر را به خوبی شناسـایی کنـیم .
) که در استدلال گـویرث بنیادی ترین حقوق هر فاعل اخلاقی تلقی شده است ، سبب مـی شـود همـه کسـانی کـه دارای این دو ویژگی اند، فاعل اخلاقی بوده و دارای همه حق های معـروف بـه حقـوق بشر از جمله حق حیات باشند.
پرسش بسیار مهم اینکه کدام افراد رابطه شان با خدا قطع می شود و از مدار انسانیت خارج می گردند؟ از منظر قرآن کریم ، انسان زنده کسی است که علاوه بر داشتن جسـم بشری ، دارای روحی باشد که در مسیر سعادت گام برمی دارد و یـا دسـت کـم بـه طـور آگاهانه در مسیر شقاوت حرکت نمی کند؛ بنابراین از نظـر اسـلام کسـانی کـه بـه طـور آگاهانه از دین خدا اعراض می کنند، یا علاوه بر آن با آن مبارزه کرده و راه را بـر مـردم در مسیر سعادت می بندند و ایشان را همانند خویش به ورطه گمراهی و قطع ارتباط بـا ** خدا می کشانند، انسان نیستند، بلکه شبیه حیوان یا پست تر از حیوان اند.
براساس آموزه های اسلامی ، تنها ملاک قابل دفاع برای حقوق بشـر «صـلاحیت معنـوی بشر در جهت وصول به مقام انسان کامل (مقام خلیفة اللهی )» است ؛ از این رو، در نظـام اندیشه عملی اسلامی هر آنچه با تکامل معنوی بشر منافات داشـته باشـد، ضـد حقـوق بشر تلقی می شود."