چکیده:
انقلاب اسلامی از زمان وقوع از دیدگاههای مختلفی تحلیل شده است، اما مسئلهای که در مطالعۀ پدیدۀ انقلاب اسلامی مغفول مانده، تحلیل آن از منظر نظری و جستوجو برای یافتن یک بنیان نظری برای آن است. در واقع بیشتر مقالات و کتابهایی که در زمینة انقلاب اسلامی نگاشته شده است یا از انقلاب تلقی پدیدۀ سیاسی- اجتماعی داشتهاند و ازاینرو در پی یافتن علل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن بودهاند یا آن را نظام ایدئولوژیکی یا گفتمانی میپنداشتند و علت آن را در منازعات اجتماعی و اقتصادی یا راهبردهای طرد، سرکوب و غیریتسازی گفتمانهای رقیب میجستند. ادعای این تحقیق مبنی بر ضعف تحلیل نظری از انقلاب اسلامی و نبود بنیان نظری برای آن، در این است که آثار و نوشتههای دکتر شریعتی در میان منابع مطالعاتی انقلاب اسلامی مغفول مانده است؛ آثاری که بیش از دیگر آثار متفکران، منابع نظری برای پدیدۀ انقلاب اسلامی در آن فراهم شده است.
Iranian Islamic revolution since its victory has been analyzed from different perspectives but in these analyses, the theoretic point of view and searching a theoretic foundation for the revolution has been neglected. In fact, most of the books and articles on the Iranian revolution interpret it as a political and social phenomenon and based on this view, has been searched for its political, economic and social causes of the Iranian revolution. On the other hand some thinkers believe that the Iranian revolution is the ideological or discursive system which we should find its causes in socio-economic conflicts or the strategy of repression, exclusion and making other on behalf of adversarie's discourses.
The author in this dissertation believes that the reason of lack of theoretic analysis and theoretic foundation of the Iranian revolution is rooted in negligence of Dr. Shariati' books and writings among the research resources on the Islamic revolution. These writings provide theoretical resources for phenomenon of Islamic revolution.
خلاصه ماشینی:
به نظر وی فلسفة سیاسی و شکل زندگی نه دموکراسی رأس هاست ، نه لیبرالیسم بی هدف و بی مسئولیت که بازیچة قدرت های اجتماعی است ، نه آریستوکراسی متعفن است ، نه دیکتاتوری ضد مردم و نه الیگارشی تحمیلی ، بلکه مبتنی بر اصالت رهبری » است ، رهبری متعهد انقلابی ، مسئول حرکت و صیرورت جامعه براساس این جهان بینی و ایدئولوژی و برای تحقق تقدیر الهی انسان در فلسفة آفرینش (شریعتی ، اسلام شناسی ١: ٧٣-٧٢).
بنابراین شریعتی با این تفسیر ایدئولوژیکی از مذهب اسلام ، هم خودآگاهی اجتماعی را برای جوامع شرقی و اسلامی برای رهایی از جبرهای جامعه و تاریخ خویش فراهم ساخت و هم خودآگاهی انسانی را برای انسان امروز برای رهایی از جبر خویشتن و پدیدة انقلاب اسلامی در سال ٥٧ خود نمونه ای از یک جامعه غلبه یافته بر جبر تاریخ و جامعة خویش و نیز «روحی برای یک جهان بی روح ».
شریعتی با این تفسیر ایدئولوژیک از اسلام ، هم خودآگاهی اجتماعی را برای جوامع شرقی و اسلامی به منظور رهایی از جبرهای جامعه و تاریخ فراهم کرد وهم خودآگاهی انسانی را برای انسان امروز به منظور رهایی از جبر خویشتن ، و پدیدة انقلاب اسلامی در سال ٥٧ خود نمونه ای از یک جامعة غلبه یافته بر جبر تاریخ و جامعة خویش است و نیز «روحی برای یک جهان بی روح ».