چکیده:
فرقه اسماعیلیه که به امامت فرزند امام صادق)ع( معتقدند که در سال 948 ه .ق از شیعه جدا شدند. آنها مر اسماعیل را در زمان پدرش منکر شدند. معتقدند که اسماعیل قیام میکند و بر زمین مسلط میشود. دعوت آنها از جبال، عراق و خراسان آغاز و طرفدارانی پیدا میکنند ولی آنها در مصر موفق به تشکیل دولت فاطمی میگردند. اسماعیلیان به فرقههای مختلفی منشعب گشتند که عبات است از: صباحیه، ناصریه، قرامطه، مقنعیه و بابکیه میباشند. در هر شهری به
نامی خوانده میشدند؛ در حلب به نام اسماعیلی، در قم، کاشان، طبرستان، سبزوار، ماورالنهر، غزنین و بغداد به نام قرمطی و در کوفه مبارکی، در بصره راوندی و برقعی و در ری خلفی و جرجان محمره و در شام مبیضبه و در مغرب سعیدی و لحسا و در بحرین جنابی و اصفهانی باطنی میخواندند. آنها خود را تعلیمی و رفیق میخواندند. داعیان اسماعیلی از قرن دوم ه .ق در طبرستان حضور داشته و مقر آنها در دماوند بوده است. به رغم حضور طولانی مدت آن ها در
طبرستان جایگاه و موقعیت نتوانستند پیدا کنند و حاکمان محلی آل باوند دست به کشتار آن ها میزدند. آن ها نیز در منطقه طبرستان دست به ترور میزدند
خلاصه ماشینی:
"القاب و نام های اسماعیلیه ایشان اسماعیلیه را باطنیه خواندند و قرمطه و خرمیه و سبعیه و محمره، اما باطنیه از بهر آن خوانند که گویند که هر چیزی از قرآن و احادیث رسول الله (ص) را باطنی و ظاهری است، ظاهر به منزلت پوست و باطن به منزلت مغز، چون پوست بادام و مغزش، و این آیت را دلیل سازند: «که باب باطنه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب» اول کسی که اظهار دعوت باطنیه کرد مرزبان بن عبدالله بن میمون القداح از اهواز بود و داعی قرامطه، باطنیه گویند امام هفت تاست: علی، حسن، حسین، زین العابدین، محمدباقر، جعفر صادق و اسماعیل و گویند اسماعیل زنده است و آخرالزمان باز آید مهدی او باشد این قوم را اعتقاد به گور قیامت و حشر و نشر و حساب و بهشت و دوزخ نباشد و گویند حال آدمی مثل گیاه بود که خشک و ریزیده شود و هرگز آن را عادت نبود و این معنی بر کسی ظاهر کنند که بر اعتقاد ایشان باشد(حسنی رازی و دیگران، 1313: 181-182).
اما ساری و آرم معلوم است همیشه دارالملک و سریرگاه ملوک مازندران بوده است غربا و بازرگانان در او ایمن و شعار مسلمانی از جوامع و مدارس و مساجد و مجالس ظاهر و اکنون خود به دولت شاه شاهان رستم بن علی ایده الله بنصره و پدرش ملک مازندران علی بن شهریار قبه الاسلام است که به سالی هزار ملحد و باطنی را در آن حدود طعمه سگان کنند اگرچه خواجه نوسنی ]منظور رشیدالدین رازی می باشد[ آن را قرینه الموت خوانده است(قزوینی رازی، 1331: 172)."