چکیده:
آیا خودشناسی از جسم و مشخصات بیرونی ما نشئت می گیرد یا خصوصیات درونی ، منش انسانی ، خلق و خوی فردی نیز در آن سهیم اند؟ دیگران ما را چگونه می شناسند؟ معیارهای مشترک خودشناسی و دیگرشناسی چیست ؟ در پی این پرسش هاست که درک از خویشتن خویش با خودآگاهی و ادراک «غیر من » یا «غیر خود» ارتباط می یابد. در این مقاله ، علاوه بر سوالات فوق در صدد پاسخ گویی به آن هستیم که اگر، به طور مثال ، اصل «وجود ادراک است » یا وجود به معنای «شی ء مدرک» را از بارکلی بپذیریم ، آن گاه وقتی می گوییم «من حق دارم » یا «این مال من است » یا «خودم را می شناسم »، این «من » و «خود» چیست . خواه وجود ماده را منتفی بدانیم و قائل به ظاهر و نمود یا نمود بی بود باشیم ، و خواه قائل به ماده و اصالت آن باشیم و جسم را در قالب بدن انسان به عنوان بود و وجود او قبول کنیم ، باید قبل از آن ثابت کنیم که محمل حقی که بر «من » تعلق می گیرد، کجاست . «من » توسط چه نحله های فکری و متفکرانی مطرح بوده و آیا از طریق فلسفی قابل تعریف است ؟
خلاصه ماشینی:
«من » و «خود» از دیدگاه فلاسفه (تا اوایل قرن هفدهم ) شهین اعوانی استادیار فلسفه ، مؤسسة پژوهشی حکمت و فلسفة ایران چکیده آیا خودشناسی از جسم و مشخصات بیرونی ما نشئت می گیرد یا خصوصیات درونی ، منش انسانی ، خلق و خوی فردی نیز در آن سهیم اند؟ دیگران ما را چگونه می شناسند؟ معیارهای مشترک خودشناسی و دیگرشناسی چیست ؟ در پی این پرسش هاست که درک از خویشتن خویش با خودآگاهی و ادراک «غیر من » یا «غیر خود» ارتباط می یابد.
بعد از آنکه هابز (١٥٨٨-١٦٧٩م ) انسان را صرفا «ماده ای در حرکت » خواند و مفهوم «من » را عاری از هر گونه هستی واقعی معرفی کرد و آن را صرفا مجموعه ای از احساسات و ادراکات دانست که از راه اندیشه قابل فهم اند، یکی از متفکران نوافلاطونی به نام کدورث «خود» را این گونه تعریف کرد: «طبیعت فعال و دارای شناخت ، موجودی درونی نیست که اعمالش عبارت از حرکت مکانی باشد، بلکه حنیقرووق ی ماالکسیت ت دورنوظنی ، درون وجود یا جوهر شخص متفکر...
او در ادامه ، از نحوة پیدایش «هویت شخص » و چیستی انسان و منشأ پیدایش آن سخن می گوید: «یک موجود عاقل متفکر با فهم (Verstand) و تفکر (berlegungU) می تواند خود را در زمان ها و مکان های مختلف همان نفس واحد معین بداند و این وجدان به نفس او همیشه با تفکر او توأم است ».