چکیده:
انسان شناسي حقوق طبيعي بشر و روان شناسي آن مي توانند همسو باشند. چرا كه حقوق انساني به دو بعد ثابت و متغير قابل تقسيم است كه هر دوي اين قسم در تاسيس حقوق بشر و شهروندي شريكند؛ اما آن بخشي از حقوق آدمي كه در جمع هويت يافته و صيقل مي خورد در گذر زمان و مكان ثابت نيست و هر جامعه اي مبتني بر اولويت هاي سعادت جمعي خويش مي تواند عناصري را بر ديگري ترجيح دهد كه لزوماً نه تعميم پذير است و نه تجربه پذير؛ و از جامعه اي به ديگري ممكن است متفاوت باشد. يگانه عنصر جاودانه در اين حقوق، حقوق بنيادين بشري است كه اين حقوق هم در شرايط جمعي فقط قابل تحديد و تضييق است. اين بيان، بنيان نظريه نسبيت در حقوق شهروندي در خصوص حقوق طبيعي بشر را تشكيل مي دهد.
خلاصه ماشینی:
واژگان کلیدی : حقوق بشر، حقوق شهروندی ، آزادی ، دولت ، اسلام، جامعه مدنی مقدمه در عصر حاضر مشهور به فراتجدد، اندیشه های حقـوقی و بـه ویـژه تفکـر حقـوق بشـری گفتمانی غالب را در منظومه فکری سیاسی ، اجتماعی و اخلاقی شهروندان بـه وجـود آورده کـه همگان ناچار به استنشاق در این فضا شدهاند، به طوری که موافق و مخالف در آن به اعلام نظر و اتخاذ موضع پرداخته اند.
مقاله حاضر با مفروض تلقـی کـردن ایـن چالش ، به دنبال پاسخ به این پرسش است که «آیا اساسا می توان بین حقوق بشـر و شـهروندی تمایز قائل بود؟» و در صـورت امکـان «معیارهـای تمیـز ایـن دو از یکـدیگر چگونـه اسـت ؟» فرضیه اصلی نگارنده در بخش دوم پرسش که ناظر به نوعی تحقیق توصیفی است ، آن است که «با اعتقاد به اصل اطلاق در حقوق طبیعی بشر و نسبیت در حقوق شهروندی مـی تـوان ضـمن تمیـز قائل شدن در دو حوزه فوقالذکر، بر اساس منافع فردی و جمعـی بـه تمیـز ایـن دو حـق پرداخـت ».
بـا ایـن وجـود دانشمندان حقوق طبیعی مدرن ضمن احترام به پی ینیش ان خود این نوع دین و مدیون بودن را خـارج از وجود آدمی نمی دانند و در اندرون او به جستجوی عنصر پایه ی برای حقوق بشر می گردند کـه از نظر آنان نه مدیون طبیعت است و نه وامدار آفریده طبیعت ، بلکه متکی به خود انسـان اسـت و آن چیزی جز عقل آدمی نیست که مسیر حیات را برای او و هم قطارانش به نیکی می توانـد مسـتقل از سایر امور هموار سازد.