چکیده:
ابوسعید ابوالخیر از جمله عارفانی است ، که نقش موّثری در دوره های بعد از خود داشته است ، و با عرفان ناب خویش ، توانسته است صدها سال در جان و دل اهل عرفان ماندگار شده و رسالت عرفانی خویش را جاویدان سازد. در این مقاله سعی شده است ، نمونه هایی از سخنان این عارف نامدار، مورد تحلیل واقع شود و برخی از گفته های وی که به شطح معروف گردیده ، مورد تفسیر و تشریح قرارگیرد و نمونه شواهدی از برداشت های دیگر عرفا نسبت به نوع سخن ایشان آورده شده است ، تا ابهامی برای مخاطبان این گونه سخنان ، نماند، و نظرات عارفان را بهتر و آسان تر درک کنند. در این پژوهش ، ضمن معرفی، اقوال و احوال این عارف ، به تبیین معنای حقیقی عرفان - برخاسته از اندیشه های عرفانی ابوسعید - و شرایط و ضوابط حرکت در این مسیر را بیان داشته و ابهام زدایی از سخنان شطح گونه را مورد بررسی قرار داده است ، و همچنین به دیدگاه عارفان ، نویسندگان ، ادیبان و شاعران ، درباره ی این شخصیت عرفانی، پرداخته شده است . تعریفی جامع از مفهوم واژه ی عشق ، که رکنی از ارکان اصلی عرفان و عرفا میباشد، ارائه شده است .
خلاصه ماشینی:
"و چنین میفرماید: «گفـت شیخ مهنـه آن را پیـرزن دلخـوشی را هین دعایی ده به من گر دعـای خوش دلـی آمـوزیم بی شک آن وردی بـود هـر روزیم شیخ گفتش مدتـی شد روزگار تا گـرفتـم مـن پس زانـو حـصـار اینچ میخواهی، بسی بشتـافتم ذره ی نـه دیــدم و نـه یــافـتـم » (عطار، ١٣٨٠) از نگارنده : بـوسعیـد آن صـاحب گنجی ز نـور روز و شب در بـار حـق بودی حضور از ریـاضـاتش چنیـن دادی خـبــر آن مـریدان یک به یک با صـد هنـر شیـخ مـا وارونـه بـودی وقـت حال کـج روی انـدازه کن ای بـدسـگـال تـو مـپنـداری کـه او دیـوانـه بـود مست بـود و در پـی میـخـانـه بـود تـا بنـوشـد مـی ز جـام کـردگــار گم کنـد خـود، وانـمـاید حـال یـار می نه آن می که تو پنداری عـزیـز پاک کـن انـدیشه ی جـانت تمـیـز هـر کـه گیـرد معـرفت از جام رب گه سـلامت بـاشد و گـه درد و تـب حـال عـارف این بـود ای بی خبـر یک قـدم رسـوا و دیـگـر دم ، دگـر گــر نـه ای، مـرد ره افـتــادگــی پـا مـزن در راه حـق بـی بــارگـی ای کـه داری طعـن بـر مـرد خـدا رو سر خود گیـر، ای بی دست و پا چـون گمـان بد، بـری بر بوسعیـد یـا کـه بـد گویی به سلطـان بایزید حرف آنان گفت حـق بود ای پسـر ایـن سخـن ها کی تو را دارد ضـرر گـر نمـی دانـی تو رمـز اقــوال را یـا نــداری تـو خـبــر احــوال را پس دهـان بـر بنـد، ای مـرد شقی زانـکـه او هستی ز یـاران ، متـقـی شـرم کن ای بـد زبـان و بـدگـهـر بیش از این بـا تو نمی گویـم دگـر ٨- دیدگاه نویسندگان درباره ی شیوه ی سخن گفتن عارفان قبل از نشان دادن سخن و جایگاه آن در هر یک از مقامات ، باید متذکر شد، که برای فهم و درک و تشریح سخنان عارفان و من جمله ، ابوسعید، باید که حالی همانند آنان داشت تا به کنه مطلب دست یافت ، و غرض از بیان سخن را دریافت ."