چکیده:
توسعه درونزا به مفهوم توانایی جوامع در بسیج منابع درونی، همزمان با انتقال از اقتصاد مبتنی بر تولید فیزیکی به اقتصاد دانشبنیان و تاکید بر سرمایه انسانی، سببساز دگرگونی در نظریههای رشد شده است. توسعه درونزا، انگاشتی است که ابتدا به عنوان راهنمای عمل برای تصمیمسازان و برنامهریزان در سطح ملی مطرح شد، از اواخر دهه 1990 میلادی در سطح منطقهای نیز مورد توجه برنامهریزان توسعه اقتصادی منطقهای قرار گرفته است. هدف اصلی این مقاله، پاسخگویی به چیستی توسعه درونزا و دیگری شناسایی مسیر دستیابی به رهیافتی نوین در ارتباط با توسعه درونزا در عرصه برنامهریزی است که فرآیند پاسخگویی به این دو پرسش، شناسایی چگونگی الزامات بهکارگیری رهیافت نهادی را نیز ضروری میسازد. بنابراین با تحلیل فرآیند دگرگونی تفکر اقتصادی و شکلگیری زمینههای گرایش نهادی در توسعه و تعیین جایگاه توسعه درونزا در این فرآیند، مبانی فکری نگرش سنتی و نوین به توسعه منطقهای، آشکار میشود. نتایج مقاله بیانگر آن است که بهکارگیری رهیافت نهادی در برنامهریزی دستیابی به توسعه درونزا، سبب گسترش تعاملات دولت و افراد، روابط علی پایین به بالا، نظارت و کنترل مردم بر تصمیمات دولت میشود و رهیافت یکپارچهای در ارتباط با توسعه منطقهای شکل میگیرد و این همان هدفی است که در نهایت توسعه درونزا در پی دستیابی به آن است.
خلاصه ماشینی:
"اما در کنار این عوامل، بازگشت به اهمیت صرفههای ناشی از تجمع و محلیشدن که منجر به شکلگیری فضاهای صنعتی نوین <FootNote No="257" Text=" New Industrial Space"/>میشود، نیز مورد نظر بوده (Scott, 1988; Porter, 1990 &amp; Krugman, 1991) و افزون بر آن برخی نویسندگان همچون فوکویاما (1995)، بر این باورند که تنها عوامل اقتصادی در تشریح رشد یادشده دخیل نیستند و همراه با آن عوامل فرهنگی نیز در رشد مناطق صنعتی نوین و حمایت از تز محیط اجتماعی نوآور دخیل بوده (Castells &amp; Hall, 1994) و نقش پررنگی برای کارآفرینی و رهبری به عنوان عوامل کلیدی رشد منطقهای قائل هستند (Rees, 2001) و در شرایط بسط رشد درونزا، ساختارهای نهادی و سازمانی (Stimson, 2006) نقشهای مهمی ایفا میکنند.
تلاشهای شکلگرفته به این منظور را میتوان در یک دستهبندی کلی در دو جریان نظری اصلی جستوجو کرد (Healey, 2003): نخست جریان جامعهشناسانه<FootNote No="289" Text="- Sociological"/> که به ویژه از اندیشههای نهادگرایی جدید در جامعهشناسی و علوم سیاسی استفاده کرده است و بیشتر بر شیوه حکمرانی<FootNote No="290" Text="- Governance"/> فضا (و تولید تصمیمهای جمعی در برنامههای توسعه اقتصادی) متمرکز است (نظیر گونزالز و هیلی، 2005؛ اینس<FootNote No="291" Text="- Innes"/>، 1995؛ هیلی، 1997؛ گوالینی<FootNote No="292" Text="- Gualini"/>، 2001)، و دوم جریان اقتصادی برگرفته از اقتصاد نهادباور نوین<FootNote No="293" Text="- New Institutionalist Economic (NIE)"/> که به ویژه با استفاده از نظریه هزینه مبادله<FootNote No="294" Text="- Transaction Cost Theory (TCT)"/>، بیشتر بر موضوع و محتوای برنامهریزی نظیر برنامهریزی کاربری زمین<FootNote No="295" Text="-Landuse Planning"/>، هزینههای خارجی<FootNote No="296" Text="- External Cost"/> ترافیک، آلودگی و جز آن و قوانین کنترل توسعه تمرکز کرده و در پی ارائه دلیل وجودی برای برنامهریزی توسعه اقتصادی منطقهای است."