چکیده:
در حالیکه شاکله و اساس نهادگرایی مبتنی بر مفهوم نهاد است فهم و تعریف مشترکی از نهاد وجود ندارد؛ درواقع نظریهپردازان مختلف با تعابیر و رویکردهایی که اختلافات اساسی با یکدیگر دارند به تعریف نهاد پرداختهاند. از این رو پژوهش حاضر با روش توصیفیـتحلیلی سعی دارد تا با بررسی تعاریفی که عمدتا پس از تجدید حیات اقتصاد نهادی ارائه شدهاند به طبقهبندی مفهومی آنها بپردازد. غالب تعاریف دهههای اخیر از نهاد را میتوان ذیل مفاهیم رفتاری، تعادلی، ساختاری، هنجاری و قاعدهمحور طبقهبندی کرد. ارزیابی این برداشتها نشان میدهد که رویکردهای ساختاری و هنجاری بیان ناقصی از رویکرد قاعدهمحور بوده و تعاریف رفتاری و تعادلی با مشکلاتی همچون جامع و مانعنبودن، مغالطه منطقی، خلط ماهیت و قابلیت، ضعف در تبیین تغییرات نهادی و تعارض با فروض نهادگرایی جدید روبهرو هستند و از این رو تعریف نهاد به مثابه قاعده با وجود نقدهایی که بر آن وارد است بر سایر رویکردها رجحان دارد.
خلاصه ماشینی:
"تعریف نهاد مهم است چون خود نهادها مهم هستند و این اهمیت از آنجاست که فضای زندگی ما آکنده از نهادهاست به گونهای که تمامی کنشها و رفتارهای بشر بر بستری از نهادها تحقق مییابد<FootNote No="311" Text="با وجود نقش پررنگی که نهادها در زندگی بشر و تحقق تعاملات آدمیان ایفا میکنند نباید این حضور به گونهای تفسیر شود که از آدمی تصویر موجودی دستوپابسته و گرفتار در بند نهادها به ذهن متبادر شود آنگونه که دترمینیسم خردکننده مارکسیسم، آدمی را تا سطح یک عروسک خیمهشببازی پایین کشیده بود (Hodgson,2009: 5)؛ بلکه چنانکه کارل پوپر در بیان نقش افراد در کنار عوامل تاریخی و نهادی در کتاب «فقر تاریخگرایی» یادآور میشود: «نمیتوان نهادهای خطاناپذیر و همیشه کامیاب آفرید [...
رویکردهای بدیل در تعریف نهاد اقتصاد نهادی که ریشههای آن را باید در قرن نوزدهم و در مکاتب تاریخی آلمان و انگلیس جستوجو کرد با وجود شاخههای متنوع، تحت دو جریان اصلی اقتصاد نهادی قدیم و جدید<FootNote No="322" Text=" Old and New Institutional Economics"/> قابل بررسی است (Snooks,1993: 26-29).
اما اگر نهادها به مثابه تعادل هستند پس چرا بازیکنان اقدام به تغییر وضعیت تعادلی موجود میکنند؟ چگونه میتوان دگرگونی نهادی را در این رویکرد تبیین و توجیه کرد؟ برخی همچون شپسل<FootNote No="384" Text="- Shepsle"/>(1986) در بیان ثبات نهادها به صورت حالاتی تعادلی، به نااطمینانی خارج از تعادل (شرایط دگرگونی نهادی) اشاره میکنند، اما این استدلال، مشکل را جدیتر میسازد چرا که نااطمینانی خارج از وضعیتهای تعادلی (یعنی شرایط تغییر نهادی)، تبیین چرایی تغییر نهادها را با معضل نظری پیچیدهتری مواجه میسازد (Hall &amp; Taylor,1996: 940, 953)؛ اگر خارج از تعادل با عدماطمینان مواجهیم پس چرا نهادها تغییر میکنند؟ ز) تعارض با نهادگرایی جدید: اما مشکل بنیادی تعریف نهاد به مثابه تعادلهای بازی آن است که اساسا با برخی از مفاهیم کلیدی نهادگرایی جدید در چالش و تعارض قرار دارد."