چکیده:
از ابتکارهای علامّه طباطبائی (ره) در حوزة تفسیر و کلام این بود که میان این دو علم پیوند منطقی و فلسفی ایجاد نموده است و تمام تلاش و کوشش علمیخویش را در این راه صرف نمود تا تبیین کند که قرآن و متن قطعی دین در برخورد با مسائل کلامی و اصول فلسفی چه دیدگاه و پیامی را ارایه میدهد. به همین منظور، تنها تفسیری که توانسته این خواسته را پاسخگو باشد و مطلب مورد نظر را انعکاس دهد، تفسیر المیزان بوده است. این مقاله در صدد است تا به روش تحلیل محتوایی، برخی از آراء کلامی و فلسفی علاّمه همچون خاستگاه دین، توحید ربوبی، عذاب دائمی کفّار، رجعت و شفاعت را از منظر قرآن و با توجّه به استفاده از آیات مورد نظر مورد پژوهش قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
حاصل استدلال علامه از آیة مذکور چنین است که «اگر فرض شود که برای عالم خدایان متعددی باشد، به ناچار باید این چند خدا با یکدیگر اختلاف ذاتی و تباین حقیقی داشته باشند وگرنه چند اله نمیشدند و تباین در حقیقت و ذات مستلزم آن است که در تدبیر هم با یکدیگر متباین و مختلف باشند و همین که پای اختلاف در تدبیر به میان بیاید، تدبیر هر یک، تدبیر دیگری را فاسد میکند و آسمان و زمین رو به تباهی میگذارد و چون میبینیم نظام جاری در عالم، نظامی است واحد که همة اجزای آن یکدیگر را در رسیدن به هدف خود یاری میدهند و با رسیدن اجزای دیگر به هدفهای خود سازگارند، میفهمیم که برای عالم غیر از یک خدا نیست» (طباطبائی، بیتا، الف، ج14: 375).
2ـ4) نظریة علامه طباطبائی دربارة رجعت علامه طباطبائی ذیل آیات 210ـ 208 سورة بقره به رجعت و اعتقاد شیعه بدان پرداخته است و در مقام ابطال نظریة مخالفان رجعت از راه دلیل عقلی و فلسفی چنین مینویسد: «ما نیز بر اساس یک اصل فلسفی قبول داریم چیزی که از قوه به فعلیت درآمده، دیگر محال است بالقوه شود، لکن قبول نداریم که مسألة رجعت از این سنخ باشد؛ زیرا آنچه منکرین رجعت فرض کردهاند، مربوط به کسی است که عمر طبیعی خود را کرده است و به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد که برگشتن چنین کسی به دنیا مستلزم آن امر محال است که در فلسفه ثابت شد، اما مرگ اخترامی که عاملی غیرطبیعی از قبیل قتل و یا مرض باعث آن میشود، برگشتن انسان بعد از چنین مرگی به دنیا (رجعت) مستلزم هیچ محذور و اشکالی نیست، چون ممکن است انسان بعد از آنکه به مرگ غیرطبیعی از دنیا رفته، در زمانی دیگر مستعد کمالی شود که در زمانی غیر از زمان زندگیش موجود و فراهم باشد و بعد از مرگ دوباره زنده شود تا آن کمال را به دست آورد یا ممکن است اصل استعداد او مشروط باشد به اینکه مقداری در برزخ زندگی کرده باشد و آنگاه به دنیا برگردد تا آن کمال را به دست آورد که در هر یک از این دو فرض، مسألة رجعت جایز است و مستلزم محذور محال نیست» (طباطبائی، بیتا، الف، ج2: 160).