چکیده:
يكي از رهيافت هايي كه در معرفت شناسي ديني به دفاع از معقوليت باورهاي ديني پرداخته است، «معرفت شناسي اصلاح شده» است. در بين معرفت شناسانِ اصلاح شده ديدگاهِ «ولترستورف» با انتقادات كمتري مواجه است. اين نوشتار سعي دارد با بهره مندي از روش توصيف و تحليل، مباني معرفت شناختي ديدگاه ولترستورف را درباره معقوليت باورهاي ديني نشان دهد. مباني معرفت شناختي ولترستورف از طريق بررسي چالش دليل گرايي قابل تبيين است. وي براي رهايي از تلقي جزمي و ناقص معرفت شناسي در عصر روشنگري، مفهوم معقوليت را بسط داده و معرفت شناسي وظيفه گرايانه و معقوليت موقعيتي را اتخاذ كرده است. به همين جهت از قلمرو معرفت شناسي خارج و به حوزه روانشناسي وارد شده است. ولترستورف در باب توجيه، مبناگراييِ توام با انسجام را پذيرفته است؛ اما به دليل پذيرش انسجام گرايي منفي، مبناگرايي تاثير چنداني در ديدگاه ايجابي او نداشته است. او براي دفاع از معقوليت باورهاي ديني جنبه هاي گوناگوني را مورد نظر قرار داده، اما به نوعي كثرت گرايي دچار گشته است.
خلاصه ماشینی:
"اینکـه : ولترسـتورف تحـت تـأثیر کـدام فیلسـوف یـا فیلسوفان وارد قلمرو باید و نبایدباوری، مجاز و غیر مجاز و حق و ناحق شده است ؟ او در این مورد به کدام واژه علاقه نشان داده و آن را مناسب توصیف دیدگاه خود یافته و چـرا به سوی این واژگان کشیده شده است ؟ وی با توجه بـه کـدام نظـر یـا معیـار از فراینـد باورسازی و باورورزی سخن به میان آورده و چه عـواملی را در باورسـازی مـؤثر دانسـته است ؟ آیا تفاوتی میان وی و سایر فیلسوفانی که به این امر توجه داشته انـد، وجـود دارد یا نه ؟، پرسش هایی است که این نوشتار سعی میکند با توصـیف و تحلیـل عبـارت هـای ولترستورف به آنها پاسخ دهد.
او در مقدمۀ کتاب خود ـ جان لاک و اخلاق باورـ به این نتیجه میرسد: «وقتی [مبناگرایی کلاسیک و چـالش مربـوط بـه آن ] بـه وضـوح قاعده مند شود و سپس مورد تفکر قرار گیرد، قطعا اشتباه است و تفـاوتی نـدارد کـه آیـا به عنوان معیاری برای پذیرش نظریات علمی ارائه گردد یا به عنوان معیاری برای حق باور داشتن نسبت به باورهای متداول دربارة جهان و مسائل دینی، یا هر چیـز دیگـری.
مسـلم فـرض کـردن حـق ویرجینیا در باور کردن ، مستلزم این نیست که باورش صادق باشد و یا اینکه افـراد دیگـر در موقعیت های متفاوت نیز به طور مشابه حق داشته باشـند، بلکـه مثـال ویرجینیـا بـر ماهیت حقی تأکید میکند کـه مبتنـی بـر یـک موقعیـت بسـیار خـاص اسـت (بسـیار موقعیت محور است ) و به طور غیر مستقیم ١ به حقیقت منجر مـیشـود."