چکیده:
روند بحران زايي در دهه هاي گذشته در غرب آسيا به شكل هاي مختلفي ظهور و بسط يافته و با فراز و نشيب هاي فراواني همراه بوده است كه از جمله آنها مي توان به قدرت گيري حكومت هاي حاصل از كودتاهاي نظامي در برخي از كشورها و همچنين نظام هاي پادشاهي سلطنتي در برخي ديگر، جنگ ميان اعراب و اسرائيل، جنگ ايران و عراق به عنوان طولاني ترين جنگ متعارف كلاسيك در قرن بيستم، ادامه روند رقابتي دو ابرقدرت و ظهور ورشو و ناتو به عنوان بازوهاي نظامي، حمله شوروي به افغانستان و در پايان فروپاشي شوروي به عنوان يكي از قطب هاي دوگانه و پايان يافتن دوران جنگ سرد را مي توان از عمده ترين عواملي دانست كه بر تحولات منطقه غرب آسيا تا دهه 90 ميلادي اثرگذار بودند. تنها اندك زماني پس از فروپاشي شوروي، ساموئل هانتينگتون با ارائه نظريه «برخورد تمدني» خود اعلام كرد كه برخورد آينده نه به شكل جنگ ميان دولت ها، بلكه به شكل برخورد ميان تمدن ها رخ خواهد داد. به دنبال آن تحولاتي از قبيل ظهور جريان هاي تندرو و تروريستي، حمله آمريكا به افغانستان و عراق و در نهايت وقوع تحولات موسوم به بهار عربي را مي توان به عنوان مصاديق اثرگذار بر منطقه غرب آسيا نام برد. سوالي كه در اين پژوهش در پي پاسخ دادن به آن برآمده ايم، اين است كه: علل تصاعد بحران در غرب آسيا به ويژه پس از تحولات موسوم به »بهار عربي« در سال 2011 چه عواملي بوده اند؟ در پاسخ بايد گفت كه علل اصلي اين افزايش بحران، ناشي از پررنگ شدن هويت هاي فرهنگي و برخورد درون تمدني بوده كه برآيند آن به شكل جبهه بندي هاي مختلف از قبيل سني-شيعي، عرب-غيرعرب و نظاير آن ظهور يافته و منجر به گسست ميان دولت هاي منطقه و همچنين دخالت قدرت هاي فرامنطقه اي و در نهايت موجب بحراني شدن شرايط كشورهايي نظير عراق، سوريه و يمن و كل منطقه گرديده است.
خلاصه ماشینی:
علل و ابعاد تصاعد بحران در غرب آسیا پس از تحولات بهار عربی (با تأکید بر نظریه برخورد تمدنی ساموئل هانتینگتون) عبدالکریم شاه ولی بر1 چکیده روند بحرانزایی در دهههای گذشته در غرب آسیا به شکلهای مختلفی ظهور و بسط یافته و با فراز و نشیبهای فراوانی همراه بوده است که از جمله آنها میتوان به قدرتگیری حکومتهای حاصل از کودتاهای نظامی در برخی از کشورها و همچنین نظامهای پادشاهی سلطنتی در برخی دیگر، جنگ میان اعراب و اسرائیل، جنگ ایران و عراق به عنوان طولانیترین جنگ متعارف کلاسیک در قرن بیستم، ادامه روند رقابتی دو ابرقدرت و ظهور ورشو و ناتو به عنوان بازوهای نظامی، حمله شوروی به افغانستان و در پایان فروپاشی شوروی به عنوان یکی از قطبهای دوگانه و پایان یافتن دوران جنگ سرد را میتوان از عمدهترین عواملی دانست که بر تحولات منطقه غرب آسیا تا دهه 90 میلادی اثرگذار بودند.
سوالی که در این پژوهش در پی پاسخ دادن به آن برآمدهایم، این است که: علل تصاعد بحران در غرب آسیا به ویژه پس از تحولات موسوم به »بهار عربی« در سال 2011 چه عواملی بودهاند؟ در پاسخ باید گفت که علل اصلی این افزایش بحران، ناشی از پررنگ شدن هویتهای فرهنگی و برخورد درون تمدنی بوده که برآیند آن به شکل جبههبندیهای مختلف از قبیل سنی-شیعی، عرب-غیرعرب و نظایر آن ظهور یافته و منجر به گسست میان دولتهای منطقه و همچنین دخالت قدرتهای فرامنطقهای و در نهایت موجب بحرانی شدن شرایط کشورهایی نظیر عراق، سوریه و یمن و کل منطقه گردیده است.