چکیده:
در طول تاریخ سؤالاتي اساسي در زمینه تحول در نظام هاي رسمي تعلیم و تربیت، همواره از طرف فلاسفه و به تبع آنان از سوي روانشناسان مطرح شده است. یک مکتب فلسفي که در قرن بیستم نظام هاي آموزشي را در حوزه ي تعلیم و تربیت تحت تأثیر قرار داد، عمل گرایي است که با گسترش مرزهاي دانش در عصر حاضر، به علت ناکارآمدي برخي آموزه هاي آن، فلاسفه و اندیشمندان به تجدید نظر در آراء فلسفي و تربیتي و آموزه هاي آن پرداختند و برخي از مضامین آن را متحول نمودند؛ از جمله سردمداران تحول در عمل گرایي، ریچارد رورتي است که خود را پیرو دیویي )از پایه گذاران عمل گرایي( مي داند، اما در برخي
عرضه نموده است که آن را » نوعمل گرایي « از اصول، راه خویش را از وي جدا نموده و دیدگاهي به نام گونه ي تصحیح شده ي عمل گرایي مي نامد. پژوهش حاضر با راهبرد کیفي و با راهکار مطالعات کتابخانه اي و با رویکرد تحلیلي- انتقادي: الف( توصیفي تحلیلي در مورد اصول و آموزه هاي تربیتي از دیدگاه رورتي با استفاده از منابع دست اول ارائه مي دهد؛ ب( امکان بکارگیري این دیدگاه را در نظام آموزشي ایران مورد بررسي و تحلیل قرار مي دهد تا چنانچه دیدگاههاي بازسازي شده با فرهنگ و آموزه هاي دیني ما تعارضي
نداشته باشد و در جهت نیل به اهداف تربیتي ما چالشي را ایجاد ننماید، مورد استفاده قرار گیرد.
خلاصه ماشینی:
1- Reinvention 2 -Self-creation اصول و آموزه هاي تربيتي در ديدگاه رورتي از نظر رورتي، در مرحله ي نخست تربيت ، فرهنگ اجتماعي که فرد در آن زندگي ميکند، بسيار مهم و تعيين کننده است و از اين رو «همگرايي» و «اجماع ١» ويژگيهاي اساسي در اين مرحله هستند که بر اساس ديدگاههاي وي به اصول زير ميتوان اشاره کرد: ــ جايگزين کردن همبستگي اجتماعي به جاي عينيّت : اين اصل که به ويژه در مورد دروس مربوط به علوم طبيعي صادق است ، ناظر بر آن است که هيچ گونه عينّيت و علم مطلق وجود ندارد و همبستگي اجتماعي انسان ها با يکديگر، تنها راهي است که آنها ميتواند با توسل به آن ، داعيه هاي خود را توجيه و پشتيباني کنند.
بنابراين بهره گيري از اين اصل تربيتي رورتي در نظام آموزشي ايران در صورتي امکان پذير است که : اولاً نيازها و علائق دانش آموزان به مطابقت با واقعيت هاي جهان ، انسان و شواهد مربوط به آن بياعتنا نباشند، ثانياً نيازهاي فردي و جمعي در تعارض با يکديگر نبوده و به مراحل خاصي از تربيت مربوط نباشند بلکه در تمام دوره هاي تربيت مورد توجه قرار گيرند و ثالثاً علائق و نيازهاي حياتي مقدمه اي براي برانگيختن علائق و انگيزه ها جهت دستيابي به نيازهاي متعالي باشند.
اما به کارگيري اين اصل تربيتي و زمينه هاي فراهم شدن آن ، از بدو تربيت افراد مورد توجه است و برخلاف ديدگاه رورتي چنين نيست که به سن هيجده سالگي به بعد و مختص افرادي باشد که وارد دانشگاه ميشوند، بلکه آموزش تفکر انتقادي در هر سني و براي هر فردي امکان پذير است .